در کودکی اغلب مریض بودم و تب می کردم، شاید تب مالت و یا مرضی نظیر آن داشتم. هرگاه تیم شدت می گرفت، مادرم چادرش را سر می کرد و با شتاب سراغ زن همسایه می رفت و او را همراه خود به خانه می آورد. زن همسایه ضمن دلداری به مادرم، به کنار بسترم می نشست و با اولین نگاه و با لحنی مطمئن علت بیماری ام را نظر خوردگی تشخیص می داد و ضمن انتقاد از دکترها و دواهایشان، از مادرم می خواست که فوری ابزار مورد نیاز را فراهم آورد تا دفع نظر کند و مادرم با سرعت این ابزار را که عبارت از یک تخم مرغ ، یک تکه ذغال، یک لنگه جوراب من و یک سکه پول بود در اختیار زن همسایه می گذاشت و او دست به کار می شد. زن همسایه از مادرم می خواست تا پیش او بنشیند و همه اشخاصی را که طی چند هفته اخیر به خانه ما آمده و یا مرا در جایی دیده اند، نام ببرد. هر بار که مادرم نام یکی از بستگان و یا آشنایان را به زبان می آورد، زن با ذغال روی تخم مرغ خط یا نقطه ای می کشید و آن نام را خود نیز تکرار می کرد. وقتی صورت اسامی مادرم تمام می شد، زن به صورت اسامی خود می پرداخت. این صورت نام و یا کسی نبود، اما با عمومیتی که زن به آن می داد، همه ابناء بشر را در بر می گرفت. قدبلند، قدکوتاه، چشم سبز، آبی، چشم سیاه، ارمنی، جهود، گیر، مسلمان، ترک، عرب، عجم، همسایه های چپ دست، راست دست، روبرو، پشت سر، شنبه زا، یکشنبه زا، دوشنبه زا، دوست، دشمن، ... خلاصه آنقدر ادامه می داد تا تخم مرغ از خط و نقطه سیاه می شد.
دعا و طلسم و جادو حقیقت دارند و داستان اینه که : تقدیر شخص رو با استفاده از اعداد و آیات عوض میکنند انگار خدا رو قسم میدن ک کاری که مد نظرشون هست انجام بده، برای همین ، کسی که طلسم میکنه اشخاص رو ،مورد نفرینه همیشه و زندگیه انسان واری نداره.اما طلسمها و بدترین نفرینها و کارماها هم با نیروی عشق و الوهیت درمان میشن.پس برای در امان بودن از هر نیرو و انرژی بدی، بهتره عشق رو درون خودمون گسترش بدیم.با عشق ورزیدن ب همه موجودات باعث میشید اونها هم همین حس رو داشته باشن ب شما و حرکت بدی انجام ندن.گاهی عشقی عمیق لازمه...سخت عاشق باش