کتاب گوچی

In the Name of Gucci
کد کتاب : 54447
مترجم :
شابک : 978-6005994889
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 307
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب گوچی اثر پاتریشیا گوچی

کتاب «گوچی» درام خانوادگی جذاب است- و داستان عاشقانه هرگز گفته نشده - حول ظهور و سقوط آلدو گوچی فقید، مردی که مسئول ساخت این برچسب افسانه ای مد به قدرت امروزی است، همانطور که دخترش گفته است. پاتریشیا گوچی در یک راز به دنیا آمد: فرزند عشقی که تولدش می توانست برای پدرش، آلدو گوچی، تباهی داشته باشد. اوایل دهه 1960 بود، روزهای هولناکی برای گوچی - برند ضروری هالیوود و خانواده سلطنتی -اما همچنین زمانی که داشتن فرزند خارج از ازدواج در ایتالیا غیرقانونی بود. آلدو نمی‌توانست از عهده یک رسوایی عمومی برآید، و همچنین نمی‌توانست در برابر احساساتش نسبت به مادر پاتریشیا، برونا، مردی که وقتی در اولین فروشگاه گوچی در رم کار می‌کرد با او آشنا شد، مقاومت کند. برای جلوگیری از جنجال، او برونا را پس از باردار شدن به لندن فرستاد و سپس او را به همراه نوزادش که از مقامات ایتالیایی، رسانه ها و خانواده گوچی پنهان شده بود، به رم بازگرداند.

کتاب «گوچی» داستان عشق ناگفته پدر و مادر پاتریشیا، با تکیه بر خاطرات خود نویسنده، مجموعه ای از نامه های عاشقانه و مصاحبه با مادرش، و همچنین آرشیو عکس هایی که قبلا دیده نشده بود. او روایت طوفانی پدر و مادرش را با رابطه خود با پدرش در هم می آمیزد

کتاب گوچی

پاتریشیا گوچی
پاتریشیا گوچی (زاده 1 مارس 1963) یک تاجر ایتالیایی و از اعضای خانواده گوچی است. او تنها دختر آلدو گوچی و نوه گوچیو گوچی است که این شرکت را در سال 1921 تاسیس کرد.او دختر آلدو گوچی ، پدرسالار امپراتوری مد گوچی و برونا پالومبو است. این دو وقتی که برونا در فروشگاه گل سرسبد گوچی در رم کار می کرد با هم آشنا شدند.
نکوداشت های کتاب گوچی
An absorbing, bittersweet tribute.
ادای احترامی جذاب و تلخ.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

With its themes of epic passion, repugnant greed, and nefarious treachery, Gucci's memoir is straight out of Shakespeare…
خاطرات گوچی با مضامین اشتیاق حماسی، طمع نفرت انگیز و خیانت شرورانه، مستقیما از شکسپیر بیرون آمده است…
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب گوچی (لذت متن)
روز تشییع جنازه ی پدرم، انگار زیر پایم سست بود. زمین چرخیده بود اما من هنوز فرصت نیافته بودم که با آن سازگار شوم. وقتی نظاره گر انتقال تابوت پدرم به کلیسایی در رم بودم، بیست و شش سال بیشتر نداشتم اما اندوه و حاملگی مرا بهم ریخته بود و کمتر از یک ماه تا به دنیا آمدن فرزند دومم زمان باقی مانده بود. آن اولین تشییع جنازه ای بود که من تا به حال شرکت کرده بودم و این که جسم بی جان او در یک جعبه ای چوبی بود، تعادل کمی را هم که داشتم از من گرفته بود. درحالی که سخت از نیمکت کلیسا چسبیده بودم، نگاهی به مادرم؛ ( برونا ) که کنارم بی حرکت نشسته بود، انداختم. چشمان قهوه ای بزرگ او پشت عینک آفتابی بزرگی پنهان شده بود. چنان غرق در پریشانی خود بود که نمی توانست مرا دلداری دهد. احساس می کردم یتیم هستم و این اولین بار نبود. حقیقت این بود که مدت ها قبل از این که من به زندگی او و پاپا وارد شوم و زندگی آن ها را سخت کنم، آن ها در دنیای خاص خود زندگی می کردند. از اولین روزهای رابطه عاشقانه ی نامشروع آن ها در دهه 50 میلادی تا کنون، پیوند آن ها به طرز غیر قابل درکی عمیق بود. من فرزند غیر منتظره ای بودم که پدرم برای جلوگیری از رسوایی، به کشور دیگری فرستاد تا در آن جا متولد شوم.