«ما در طول سه دهه ی اخیر این قرن، شاهد تولد مجدد تدریجی فلسفه در پزشکی بوده ایم. ظاهرا اجماعی کلی در حال شکل گیری است که پزشکی نمی تواند تمامی مسائلش را با کمک علم تجربی حل کند، بلکه ترجیحا نیازمند رویکردی نظری است که متاملانه تر باشد، رویکردی که بتواند توسط فلسفه و دیگر رشته های موجود در زمینه ی گسترده ی علوم انسانی پزشکی تدارک دیده شود. بارزترین مثال این مورد علاقه ی روزافزون به اخلاق پزشکی است، که نه با پرسش از این که امروز و فردا با مجموعه ی شعله ور شونده ی دانش و فناوری های پزشکی، به خصوص در پرتو منابع محدود موجود در بخش مراقبت بهداشت چه می توان کرد، بلکه با چه باید کرد سروکار دارد. قرار است از ورای خواندن این کتاب بفهمیم نویسنده چه نظری در مورد سوال «پزشکی چیست؟» دارد، و به ارزش پدیدارشناسی و هرمنوتیک وقوف پیدا کنیم. قرار است جنبه های «غیرعلمی» پزشکی به جای این که به عنوان بخشی بیمار گونه از قلمرو «هنر پزشکی» طبقه بندی شوند، نقش مرکزی در عمل پزشکی ایفا کنند.»