اما در آن لحظه که داشت به او نگاه می کرد، حقیقت را فهمیده بود. آن را در بدجنسی که در چشم های او برق می زد می دید، در پوزخند کج روی لب هایش، و این حقیقت چنان نیرومند و هولناک بود که جو بر خود لرزید. مادر بزرگ خبیث بود. جو واردن دوازده ساله خوشحال نیست. او پدر و مادر ثروتمند و بی توجهی دارد. و یک مادر بزرگ که نفرت انگیز و به طرز وحشتناکی بدجنس است. نگاه مادر بزرگ مانند نگاه یک انسان درنده است و جو فکر می کند برایش نقشه های ناخوشایندی کشیده است.