تهذیب نفس و تصفیه ی باطن و زدودن خلقتهای زشت نزد عده ای از حکما و عموم صوفیه شرط حصول معرفت است بدان سبب که علم و معرفت را از جنس اشراق می دانند و بدین مناسبت ضمیر و درون آدمی را به آینه مانند می کنند از آن جهت که صور علمی در آن منعکس می شود و آینه تا پاک و صافی نباشد صورت را چنانکه باید نشان نمی دهد و این معنی را مولانا در قصه چینیان و رومیان بیان کرده است.
کوزه ی بی آب که نزد قدما به علت امتناع خلاء، هوا در آن جای آب را می گیرد بر روی آب می ایستد و در آب فرو نمی رود مولانا آن را مثالی می آورد برای آن که هرگاه دل از تعلق تهی باشد و به فقر حقیقی که نیازمندی به حق تعالی و بی نیازی از ماسوای حق است متصف گردد و در آن صورت دنیا، و مظاهر آن از ملک و مال و اسباب زیر پای همت سالک می افتد مانند آب در زیر کوزه ای که از هوا پر است و سالک در چنین حالتی خود را برتر از همه چیز می بیند و با آن که ممکن است بسیار چیز و یا جهانی را در تصرف داشته باشد جهان و امور عالم مادی پیش همت او ناچیز است و پشیزی ارزش ندارد پس نتیجه این می شود که رشته ی تعلق را باید پسیخت تا دل از مهر اغیار تهی شود و در خانه ی دل را بر خیال دنیوی باید بست تا آن که حقیقت فقر بر دل متجلّی شود و کبریای حق به جای کبر و خودپسندی و عجب حاصل از قدرت مادی بنشیند و سالک به پادشاهی راستین برسد.