در جا به جای کتاب اشاره غیر مستقیم به بدخواهان خانواده میشود. به خصوص در زمینهای آبا و اجدادی حمیده خانم جوانشیر بدخواهی و نظر تنگی علیه این خانواده که خود را وقف مردم و فرهنگشان کرده اند بیداد میکند. از زمان پدربزرگ حمیده خانم این معضل بوده است اما تا زمانی که کمونیستها سر کار نیامده بودند این ضربات نتوانسته بود ضربه کشنده براین خانواده وارد آورد. اما گویی کمونیسم درشرق ابزاری است که با آن، نظر تنگان و بدخواهان افراد با لیاقت وباجربزه و خیرخواه را از پا در آورند. در دوران کمونیسم وضع فقرا در خلع ید افراد با لیاقت و کوشا و مبتکر نظیر حمیده خانم از بد هم بدتر شده بود. در انتهای کتاب میخوانیم که قناتهای حمیده خانم را مصادره کرده بودند اما بلد نبودند که آنها را اداره کنند ودرنتیجه به علت فقدان آب، روستاییان فقیرتر و بینواتر شده بودند! همین بلا در دهه شصت بر سر صنعت نوپای ایران آمد. اندکی بعد از ۵۷، بساط مصادره را چپگراها به اسلامگراها اموختند. بعدش زیر زبان اسلامگراها هم مزه کرد! در اصل، اسلام فقاهتی به مالکیت خصوصی اهمیت ویژه قایل هست اما همین که زیر زبانشان مزه کرد اصول فقهی را هم بیخیال شدند. در چین هم، کمونیسم با تئوریزه کردن و تقدیس نظر تنگی، اوضاع بد را بدتر کرد. اما در خود اروپا روند متفاوت بود. یک دوره احزاب چپگرا میآیند و استانداردهای کاری و سطح خدمات اجتماعی و ... را بالا میبرند اما در عوض، گند میزنند به اقتصاد. در دوره بعدی احزاب راستگرا میآیند و اقتصاد را بهبود میبخشند ولی به قیمت استثمار و خرد شدن فقرا. بعد این سیکل تکرار شد. در مجموع و دراز مدت این دو کنار هم وضع مردم را بهتر نمودند. نگرش چپگرا در خود غرب فاجعه نیافرید! چنان که قبلا عرض کردم سازوکار دموکراتیک باعث میشود که از هر ایده ای خیری در دراز مدت به مردم برسد. به نظرم تفاوت در روحیات شرق و غرب نیست بلکه سیستم استبدادی- هرچند در کوتاه مدت موثرو کارآمد مینماید- در دراز مدت بهترین ایدهها را تبدیل به هیولا مینماید و به جان مردم میاندازد.
کتاب «حادثه همزاد من است» نوشته حمیده جوانشیردر سیصد صفحه ما را با شرح «حادثه ها» و مشاهدات این خانم و خانواده اش بمباران میکند. در شرایطی که حمیده خانم این کتاب را نوشته (استبداد استالینی به همراه کوهی از مشکلات خانوادگی در فقدان همسر که همگی بر دوش این بانو بوده است) به گونه ای نبوده که او صفحاتی را هم به تحلیل اختصاص دهد. پس، من سعی میکنم تحلیل خود را بنویسم. بخش اول کتاب که به خاطرات پدر او اختصاص دارد (قرن نوزدهم) دوره ای است که جامعه قفقاز خود را با ابرقدرت فرهنگی جدیدی به نام روسیه رو به رو میبیند. ارمنیها به دلیل هم-کیش بودن آن را فرصتی برای پیشرفت میبینند اما مسلمانان مقاومت میکنند و عقب میافتند. اما تک و توک کسانی هم مثل پدر او هستند که چنین مقاومتی نمیورزند. تقابل آنها با بقیه خانواده و جامعه، خواندنی و قابل تامل هست. در چنین فضایی قاچاقها (یا قوچاق ها) قهرمان میشوند. هم اکنون هم در باکو تشکیلاتی هستند که چه بسا در همان فرهنگ قوچاق ریشه داشته باشد. برای ما که ازاین سوی ارس از باکو دیدن میکنیم این فرهنگ غریب مینماید. در بخش دوم کتاب شاهد کوشش حمیده خانم و همسرش برای آگاهی-بخشی به مردم خودشان و نیز نهادسازی هستیم. گویا این زوج خوشفکر و عاشق مردم سرزمین شان راه حفظ جامعه خود را در این دو کوشش یافته بودند.
در مرور تاریخ مشروطه ما بارها در مورد تاثیرات مراوده با قفقاز به طور عام و تاثیرگذاری مجله ملانصر الدین میخوانیم اما پشت پرده آن را عموما نمیدانیم. کتاب خانم حمیده جوانشیر با عنوان «حادثه همزاد من است» مکمل بسیاری خوبی برای مطالعات در زمینه تاریخ مشروطه هست. برادر همسر حمیده خانم --که جزو شخصیتهای اصلی کتاب «حادثه همزاد من است» میباشد—از همرزمان ستارخان بود و مشوق برادرش و خانواده اش برای مهاجرت به تبریز و درنتیجه انتشار ۸ شماره از مجله ملانصرالدین در تبریز هست. تک تک این ۸ شماره مطالبی را منتشر کرده که در کوتاه مدت باعث تحول در اداره تبریز و در بلند مدت باعث بالاتر رفتن دید مردم شده است. بیراه نخواهد بود اگر بگوییم که در صورتی که مهاجرت کوتاه مدت این خانواده به تبریز صورت نمیگرفت زندگی ما در آذربایجان بیش از آن چه که هست بسته بود. چه بسا اگر آن هنگام حمیده خانم و زنان دیگر قفقازی به تبریز نمیآمدند نه تنها نسل ما در نوجوانی در اتوبوس از دست زنان عجوزه آزار کلامی میشنیدیم بلکه خود نسل ما هم این قدر رشد فکری نمیکردیم که کمتر دختران نسل بعد را بیازاریم! تجربه ای که حمیده خانم ازآن زن قفقازی در بازار امیر در کتاب نقل میکند تا همین اواخر هنوز تکرار میشد. در واقع تا شروع جنبش مهسا کماکان بود (اصطلاحی هم دارد: اتوکش). از پارسال پاییز اوضاع برای زنان تغییر کرده. گویا بالاخره مردان با مشاهده ظلم گشت ارشاد فهمیده اند چه قدر زشت هست که در خیابان و بازار مزاحم دختران شوند (ادب از که آموختی از بی ادبان!) کاریکاتوری در مجله ملانصرالدین چاپ شده بود که در آن دو زن حسرت زندان را میخوردند چون که دست کم پنجره داشت! من وقتی این کاریکاتور ملانصر الدین را دیدم تعجب کردم چون که تا جایی که در فیلم آرشین مال آلان دیده بودم خانههای باکو پنجره به بیرون داشت. در کتاب حمیده خانم از نبود پنجره در تبریز انتقاد کرده بود. شاید این کاریکاتور هم مربوط به ۸ شماره ای باشد که در تبریز منتشر شده است. آیا حدسم درست هست؟ آزادی نسبی زنان در آن سوی ارس در صد سال پیش البته بدون هزینه به دست نیامده بود. نوشته بعدی ام باز هم در مورد خاطرات حمیده خانم هست و در آن به این هزینه میپردازم. البته برداشت وتحلیل من از این خاطرات هست. چنین تحلیلی در کتاب حمیده خانم جوانشیر نیامده است.
آن قدر مطلب در این کتاب ۳۰۰ صفحه زیاد هست که فرصتی برای مانور دادن روی هیچ کدام به اندازه کافی نیست. عنوان کتاب در نظر اول برایم عجیب بود. بعد از خواندن کتاب فهمیدم واقعا حمیده خانم راست میگفت که حادثه همزاد اوست. در زندگی اش حوادث خیلی زیادی رخ داده بود. بیش از آن که تصور آن را بکنید. میرزا جلیل تنها به حرف، اهل طرفداری از حقوق زنان نبود! در زندگی خانوادگی اش هم یار ویاور زنان خانواده بود. در فعالیتهای کشاورزی و زمینداری حمیده خانم هم یاوری میکرد. به نظرم این نقطه قوت او در مقابل سایر روشنفکران بود. او مسایل عملی را میفهمید. برعکس اغلب روشنفکران که از قبول مسئولیتهای کاری در زندگی شخصی و خانوادگی شانه خالی میکنند و در نتیجه عقاید و آثارشان اغلب هپروتی مینماید .نوشتهها و آثار میرزا جلیل، ناشی از تجربه زیسته بود. درنتیجه آثار میرزاجلیل چنان پخته بود که تا به امروز تاثیر گذاری مثبت دارد. در دور وبر این زوج مرگ زیاد اتفاق افتاده بود و آنها مجبور شده بودند علاوه بر سرپرستی فرزندان خود، سرپرستی کودکان فامیلها و دوستانشان را که یتیم شده بودند برعهده بگیرند. بعد از کمونیسم و مصادره اموال وسایر سنگ اندازی ها، این همه مسئولیت، فشار خارج از حدی بر میرزا جلیل آورد که متاسفانه تاب نیاورد. البته حمیده خانم تاب آورد. تاب آوری زنان معمولا بیشتر است. حمیده خانم سواد ادبی بالایی هم داشته. هم ادبیات خودمان را خوب میشناخت و هم ادبیات روس را و هم ادبیات غربی را. از پدرش آموخته بود. بیراه نبود که وقتی حمیده خانم موفقیت نمایشنامه میرزا جلیل را به او تبریک گفته بود میرزا جلیل در جواب گفته بود سعی میکنم لیاقت تو را داشته باشم. اگر روحیات مردان آذربایجانی همتیپ میرزا جلیل ومیزان ابای آنها از زبان بازی را بشناسید حتما میتوانید تصور کنید که اگر ده برابر این موضوع در ذهن و دل میرزا جلیل نبود هیچ وقت چنین جمله ای بر زبان نمیراند!
واندن کتاب ارزشمند «حادثه همزاد من است» به قلم حمیده خانم جوانشیر را توصیه میکنم. کتاب از سه بخش تشکیل شده است. ابتدا حمیده خانم به زندگی پدرش احمد بیک جوانشیر میپردازد. پدر او یکی از ملاکان قره باغ در قرن نوزده و از نوادگان حاکمان قره باغ پیش از غلبه روسها بود. البته پدر او آموزش روسی دیده بود و متجدد به حساب میآمد. بخش دوم در مورد همسرش میرزا جلیل محمد قلی زاده- ناشر مجله طنز تاثیرگذار ملانصر الدین – هست. بخش پایانی که بلندترین بخش کتاب هست خاطرات و شرح خدمات ریز و درشت بیشمارخود حمیده خانم است. البته به همراه تواضع و فروتنی واقعی و نه تصنعی! در زندگی نامه او در سایتها به یکی یا حداکثر دو مورد از خدمات او اشاره میشود.مثلا مینویسند «از فعالان آموزش دختران» بود یا موسس نهادهای خیریه بود. البته حمیده خانم هر دوی اینها بود ولی بسی بیشتر از اینها خدمت کرده بود. -ازجمله این که در مقطعی به همراه یکی از پسرعموهایشان از دعوای خونین مسلمان و ارمنی جلوگیری کرد. -از جمله این که آموزشهای کمک پزشکی دیده بود و بیماران فقیر بسیاری را از مرگ نجات داد. -از جمله آن که در مقطعی با راه اندازی کارگاه ریسندگی و پارچه بافی با دستگاههای نسبتا مدرن برای زنان فقیر مسلمان و ارمنی اشتغالزایی کرد (در حضیض بدبینی این دو قوم نسبت به هم ودر حضیض فقر و فلاکت). -در آن برهه از تاریخ که روشهای نوین کشاورزی جای روشهای قدیمی را میگرفت حمیده خانم در املاک پدری روی روشهای نوین کشاورزی جدید تحقیق میکرد و روشهای نو برمی گرفت. حتی برای کنگره ای در مسکو به خاطر این دستاوردها دعوت شد. ارائه علمی توسط یک زن آن هم زن مسلمان در آن زمان چنان جدیدو بدیع و پیشتازانه بود که حتی میرزا جلیل (روشنفکر و طرفدار آزادی زنان) هم متعجب مانده بود! همان میرزا جلیل که به حق در بسیاری از موارد -از جمله حقوق زنان --پیشرو بود! اگر فعالیتهای طرفداران محیط زیست ایران در سالهای اخیر در جهت تغییر الگوی کشت و آبیاری را دنبال کرده باشید درک خواهید کرد که چه قدر تحول در روستا سخت هست. صد سال پیش که مردم سنت گراتر بودند و نسبت به تحول مقاومت بیشتری از خود نشان میدادند، سختتر هم بود.
میده خانم جوانشیر و همسرش ملانصر الدین جمعه 3 فروردین 1403 خواندن کتاب ارزشمند «حادثه همزاد من است» به قلم حمیده خانم جوانشیر را توصیه میکنم. کتاب از سه بخش تشکیل شده است. ابتدا حمیده خانم به زندگی پدرش احمد بیک جوانشیر میپردازد. پدر او یکی از ملاکان قره باغ در قرن نوزده و از نوادگان حاکمان قره باغ پیش از غلبه روسها بود. البته پدر او آموزش روسی دیده بود و متجدد به حساب میآمد. بخش دوم در مورد همسرش میرزا جلیل محمد قلی زاده- ناشر مجله طنز تاثیرگذار ملانصر الدین – هست. بخش پایانی که بلندترین بخش کتاب هست خاطرات و شرح خدمات ریز و درشت بیشمارخود حمیده خانم است. البته به همراه تواضع و فروتنی واقعی و نه تصنعی! در زندگی نامه او در سایتها به یکی یا حداکثر دو مورد از خدمات او اشاره میشود.مثلا مینویسند «از فعالان آموزش دختران» بود یا موسس نهادهای خیریه بود. البته حمیده خانم هر دوی اینها بود ولی بسی بیشتر از اینها خدمت کرده بود. -ازجمله این که در مقطعی به همراه یکی از پسرعموهایشان از دعوای خونین مسلمان و ارمنی جلوگیری کرد. -از جمله این که آموزشهای کمک پزشکی دیده بود و بیماران فقیر بسیاری را از مرگ نجات داد. -از جمله آن که در مقطعی با راه اندازی کارگاه ریسندگی و پارچه بافی با دستگاههای نسبتا مدرن برای زنان فقیر مسلمان و ارمنی اشتغالزایی کرد (در حضیض بدبینی این دو قوم نسبت به هم ودر حضیض فقر و فلاکت). -در آن برهه از تاریخ که روشهای نوین کشاورزی جای روشهای قدیمی را میگرفت حمیده خانم در املاک پدری روی روشهای نوین کشاورزی جدید تحقیق میکرد و روشهای نو برمی گرفت. حتی برای کنگره ای در مسکو به خاطر این دستاوردها دعوت شد. ارائه علمی توسط یک زن آن هم زن مسلمان در آن زمان چنان جدیدو بدیع و پیشتازانه بود که حتی میرزا جلیل (روشنفکر و طرفدار آزادی زنان) هم متعجب مانده بود! همان میرزا جلیل که به حق در بسیاری از موارد -از جمله حقوق زنان --پیشرو بود! در مورد پیشتازی ملانصر الدین در امر حقوق زنان و برتری آن به مجلاتی نظیر توفیق که نزدیک به پنجاه سال بعد منتشر میشد مقاله ای در خور توجه به قلم آقای سلطانی هست که در بخش نظرات (باخیش) به اشتراک میگذارم. اگر فعالیتهای طرفداران محیط زیست ایران در سالهای اخیر در جهت تغییر الگوی کشت و آبیاری را دنبال کرده باشید درک خواهید