«منم فردوسی شاه شاعران» عنوان کتابی است نوشتهی امید عطایی فرد که ارج نامهای کوچک به یاد خداوندگار سخن، فردوسی توسی میباشد. در این دفتر، پند و اندرهای پیرخرد در شاهنامه جمع آوری شده و نویسنده در کنار این پند و گفتاهای حکیم توس، گزارشهایی از این ابیات نگاشته است. عناوین بحثهای این دفتر چنین میباشد: ستایش خدا ، ستایش خرد و پیامبر ، داستان ابومنصور و عبدالرزاق توسی ، داستان دقیقی ، داستان دوست مهربان ، دنباله داستان ابومنصور ، خواب دیدن فردوسی ، ستایش شاهنشاه ، کیومرس تا فریدون ، زال و سیمرغ ، نوذر تا شکارگاه رستم ، رستم و سهراب ، سیاوش ، کیخسرو ، کاموس و پولادوند ، اکوان دیو ، بیژن و منیژه ، رزمهای کیخسرو با افراسیاب ، لهراسب و گشتاسپ ، اسکندر ، اردشیر بابکان تا بهرام شاپور ، یزدگرد بزهکار تا اندرز انوشیروان ، هرمز تا یزدگرد سوم و پایان شاهنامه. در آخر دفتر، گفتههایی از زبان اندیشمندان و شخصیتهای نامی دربارهی فردوسی بزرگ جای داده شده است. همچنین بخشی از کتاب نیز سرودههایی از دیگران دربارهی پیرخرد نگاشته شده است.
بی گمان، فردوسی بزرگ ترین سراینده ی ایران و جهان به شمار می رود. هنوز هم باید درباره ی این ابرمرد و شاهکارش، پژوهش و نگارش هایی بسیار انجام گیرد. در این دفتر، با چشم داشت به نسخه های گوناگون شاهنامه، بیت هایی را برگزیده ایم که فردوسی از زبان خودش گفته؛ یعنی در آغاز یا پایان و یا میانه ی داستان هایی که از دفترها و یا به گونه ی شفاهی ، با امانت کامل به شعر پارسی در می آورده، گه گاه خودش نیز اندرزها و پندهایی برای خوانندگان به یادگار گذاشته است. در واقع، این دفتر را می توان فردوسی نامه نیز نامید. پیشینیان گفته بودند که: محال است نظم حکیم فردوسی (مجمل التواریخ). من در عجم، سخنی بدین فصاحت نمی بینم (نظامی عروضی). این کتاب، قرآن این ملت است و چنین چیزی در زبان عرب، یافت نمی شود.(ابن اثیر) شک نیست که تا زبان پارسی متداول خواهد بود، این کتاب، مهجور و متروک نمی شود (مقدمه ی شاهنامه بایسنغری). هیچ آفریده ای را یارای جواب شاهنامه نبوده و این معنی هدایت خدایی است در حق فردوسی (دولتشاه سمرقندی) و... شاهرخ مسکوب در مقدمه ای بر رستم و اسفندیار می نویسد: هزار سال مانندی ندارد. و در این جماعت قوادان و دلقکان... با هوس های ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست و جهان شگفت شاهنامه هم چنان بر ارباب فضل، دربسته و ناشناخته مانده است. اما هنوز هم صدای گرمش گاه گاه این جا و آن جا در خانه ای و قهوه خانه ای شنیده می شود. و در هر حال این زندگی، خواهد بود و این صدا خاموش نخواهد شد و هر زمان به آوایی و نوایی سازگار مردم همان روزگار، فراگوش می رسد... پهلوانان شاهنامه، مردان آرزویند که در جهان واقعیت به سر می برند. چنان سربلندند که دست نیافتنی می نمایند. درخت هایی راست و سر به آسمان، ولی ریشه در خاک؛ و به سبب همین ریشه ها، دریافتنی و پذیرفتنی.