تردید کن/
در هرچه می خواهی/
تا هر وقت که می دانی/
تقدیر تو تغییر نخواهد کرد/
من/
به کاری که با قلبت کرده ام/
یقین دارم!
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید/
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید/
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید/
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید/
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی/
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی/
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود/
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود/
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد/
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد/
من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گلی/
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی/
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر/
چیزی از آن سوی یقین شاید کمی هم پیش تر/
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود/
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود.
وطنم، ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دوران ها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحران ها
ایستادی به جنگ رودررو
خنجر از پشت می زند دشمن
گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن
رگت امروز تشنهٔ عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد
دل تو تا ابد برای تپش
غیر عشق و جنون نمی خواهد
شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود
وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود
از تب سرد موج های خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست
می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست