❑ آغاز بی گاهان به غربت به زمانی که خود درنرسیده بود چنین زاده شدم در بیشه ی جانوران و سنگ، و قلب ام در خلأ تپیدن آغاز کرد. ـ□ گهواره ی تکرار را ترک گفتم در سرزمینی بی پرنده و بی بهار. نخستین سفرم بازآمدن بود از چشم اندازهای امیدفرسای ماسه و خار، بی آن که با نخستین قدم های ناآزموده ی نوپایی خویش به راهی دور رفته باشم. نخستین سفرم بازآمدن بود. ـ□ دوردست امیدی نمی آموخت. لرزان بر پاهای نو راه رو در افق سوزان ایستادم. دریافتم که بشارتی نیست چرا که سرابی در میانه بود. ـ□ دوردست امیدی نمی آموخت. دانستم که بشارتی نیست: این بی کرانه زندانی چندان عظیم بود که روح از شرم ناتوانی در اشک پنهان می شد.
❑ فصل دیگر بی آن که دیده بیند، در باغ احساس می توان کرد در طرح پیچ پیچ مخالف سرای باد یأس موقرانه ی برگی که بی شتاب بر خاک می نشیند. ـ□ بر شیشه های پنجره آشوب شبنم است. ره بر نگاه نیست تا با درون درآیی و در خویش بنگری. با آفتاب و آتش دیگر گرمی و نور نیست، تا هیمه خاک سرد بکاوی در رویای اخگری. ـ□ این فصل دیگری ست که سرمایش از درون درک صریح زیبایی را پیچیده می کند. یادش به خیر پاییز با آن توفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می کند! ـ□ هم برقرار منقل ارزیز آفتاب، خاموش نیست کوره چو دی سال: خاموش خود منم! مطلب از این قرار است: چیزی فسرده است و نمی سوزد امسال در سینه در تنم!
در این مطلب به شکل خلاصه، با مسیر شکلگیری ادبیات مدرن ایران و چهره های تأثیرگذار در این حوزه بیشتر آشنا می شویم.
«شازده کوچولو»، این شاهکار ادبی پر از درس هایی است که کودکان را برای ورود به دنیای بزرگترها آماده می کند.
الماس کتابخونمه
۵۹۵تومن ناقابل
من باهارم تو زمین من زمینم تو درخت من درختم تو باهار ــ نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه میونِ جنگلا تاقم میکنه. تو بزرگی مثِ شب. اگه مهتاب باشه یا نه
در هر کتابخانه ای باید باشد
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم، دلت را میپویند مبادا شعلهای در آن نهان باشد، عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
فقط امپراطور کلمات میتونست کاری کنه سه روزه ۱۰۷۷ صفحه بخونم و از هر کلمهاش لذت ببرم حتی به رنج
این کتاب شامل اشعار "آهنگهای فراموش شده" احمد شاملو هم هست؟
این کتاب در واقع تمام اشعار چاپ شده شاعر در کتابهای مختلف هست و برای علاقمندان به شعر شاملو بسیار با ارزش و خواندنی هست
قناری گفت: کرهی ما .کرهی قفسها با میلههای زرین و چینهدانِ چینی ماهی سرخِ سفرهی هفتسیناش به محیطی تعبیر کرد که هر بهار .متبلور میشود کرکس گفت: سیارهی من سیارهی بیهمتایی که در آن مرگ .مائده میآفریند کوسه گفت: زمین .سفرهی برکتخیزِ اقیانوسها انسان سخنی نگفت تنها او بود که جامه به تن داشت .و آستینش از اشک تَر بود