ظرفیت دولت و کیفیت نهادها در کشورهای در حال توسعه، پدیده های همگن نیستند. حتی در نظام های موروثی نیز گوناگونی فراوان در اثربخشی سازمان های بخش دولتی وجود دارد و تحقیقات بیش تری برای توضیح این پدیده و معکوس سازی جریان «دولت گرایی روشمند» به عنوان شیوه غالب در این حوزه، لازم است. در این مقاله از دلایل رابطه ای، فرهنگی و سازمانی بهره گرفتیم تا به این موضوع بپردازیم که بازیگران در نظام های موروثی چگونه برمسائل نوآوری، کنترل و قوام بخشی سازمانی فائق می آیند تا سازمان های دولتی اثربخش، یا همان کانون های اثربخشی را ایجاد کنند. این تحلیل ما را قادر به نتیجه گیری های کلی زیر می کند که بسیاری از آن ها در سایر موردپژوهی ها درباره کانون های اثربخشی در سایر کشورها نیز اثبات شده اند. نخست این که برای حل مسئله نوآوری، رئیس دولت یا یک ائتلاف سیاسی قوی باید علاقه و انگیزه ای پدید بیاورد تا یک سازمان دولتی مشخص بتواند خدماتی اثربخش ارائه کند. فرایندهایی که چنین علاقه ای در خلال آنها ایجاد می شود، کاملا بستگی به زمینه دارند. اما با داشتن این انگیزه ها و قدرت لازم برای اجرای آن ها، رئیس دولت باید برای ایجاد یک کانون اثربخشی در یک نظام موروثی، از شیوه های انتصاب افراد در بخش دولتی در چارچوب حامی پرورانه موجود فاصله بگیرد و فردی را برای مدیریت سازمان انتخاب کند که روابط ضعیفی با شبکه های نخبگان سیاسی داشته باشد، عدم فساد او محرز شده باشد، و تجربه مدیریتی داشته باشد تا بتواند سازمان را از فشارهای موروثی حفظ کند. برای حل مشکل نظارت بین رئیس دولت و مدیراجرایی، رابطه سلسله مراتبی و غیرمتوازن، توام با وابستگی و وفاداری شخصی مدیر جدید به رئیس دولت، بسیار حائز اهمیت است. علاوه بر این، هر دو بازیگر یک تعهد دوجانبه ایجاد می کنند که استمرار آن در گرو انگیزه درونی و نمایش پای بندی به دستور کار اثربخشی سازمانی از جانب رئیس دولت و نیز پاسخ گویی توام با حمایت حقوقی و سیاسی از فعالیت های مدیریت سیاسی و ترویج شهرت سازمان به عنوان یک کانون اثربخشی از جانب مدیر اجرایی است.
کتابی عالی با موضوعی نو و تازه. ترجمه کتاب هم بسیار روان و خوب است.
کتابی جدید در حوزه حکمرانی و مطالعات سیاست گذاری