اردک مادر، روی تخمهایش خوابیده بود و حالا جوجهها داشتند از تخم بیرون میآمدند. اما سه تا از آنها زردرنگ و خوشگل بودند و یکی خاکستری و زشت بود. جوجه اردک زشت دست و پا چلفتی بود و همة اهالی دریاچه او را مسخره میکردند. برای همین یک روز به جنگل رفت تا دیگر کسی را نبیند. بعد از گذشت مدتی با یک مرغ و گربه آشنا شد و زندگی خوبی را شروع کرد. چند سال گذشت، جوجه اردک زشت به یک قوی جوان تبدیل شده بود. حالا او زیباترین پرندة دریاچه بود. این داستان تخیلی به دو زبان فارسی و انگلیسی برای کودکان گروه سنی «ب» و «ج» تدوین شده است.