در مزرعه ای کوچک، یک لانه بود و توی لانه، چند تا تخم زیر بال مامان مرغی بودند. «چیک» با اولین قطره ی باران، مامان مرغی از جا پرید. رفت تا چند برگ بزرگ بیاورد و روی تخم هایش بگذارد تا زیر باران سردشان نشود.