نظردهی توضیحات توضیحات کتاب کلاه سیاه و جادوی قهرمانان شاهنامه - بخشی از متن: من یک بازی طراحی می کنم که توی آن تیم عملیاتی عمو اسیر دشمن شده اند. عمو و تیمش توی کانالی بزرگ گیر افتاده اند؛ مثل همان کانالی که بابا توی فیلم به من نشان داد. دشمنان دورتادور کانال را محاصره کرده اند. کلاه سیاه و تیمش پشت تمام تپه ها سنگر گرفته اند؛ مثل همان هایی که توی تلویزیون دیدم. یک عالم اسلحه و نارنجک پشت ماشین هایشان انبار کرده اند. فرمانده کلاه سیاه روی زمین نشسته و با نوک چاقو روی خاک را خط خطی می کند. من می گویم خط خطی؛ خودش می گوید: یک نقشه ی درست و حسابی. بعد به نیروهایش نگاه می کند و می گوید: فرمانده ی ایرانی با نیروهاش تو این کانال هستن و راه فرار ندارن. یکهو چشم هایش قرمز می شود، صورتش هم. داد می زند: این فرمانده ی ایرانی یکی از بدتریناشونه. اون تا حالا ضربه های بدی به ما زده، باید هرجورشده گیرش بیاریم. نیروهایش فریاد می زنند: گیرش میاریم. بابا همیشه می گوید عمورضا فرمانده لشکر بوده و دشمن خیلی خیلی از دستش کلافه بوده است. من باید هرطور شده عمو را نجات دهم و...