در شب عاشورا یک نفر نیز از امام علیه السلام جدا نشد و خیمه گاه آن عزیز را ترک نکرد. در آن شب، حضرت یارانش را گرد هم آورد و فرمود: «خدایا! من خاندانی نیکوکارتر و پاک تر از خاندان خودم نمی شناسم و یارانی بهتر از یاران خودم سراغ ندارم. می بینید که چه شده است؟ شما از بیعت من آزادید و پیمانی بر گردن شما نیست و تعهدی به من ندارید. اکنون، شب است و تاریکی شما را فراگرفته است. پس، از آن استفاده کنید و به سرزمین و شهرهای خود بروید. سپاهیان یزید مرا می خواهند و اگر به من دست یابند، از تعقیب دیگران دست می کشند.»