بین حماسه و داستان، در عین این که دو ژانر ادبی به شمار می روند، اشتراکات و افتراقاتی وجود دارد. دنیای حماسه به شکلی متجانس تجربه می شود که در کلیت آن قهرمان سهیم بود، در حالی که در رمان دنیا به صورت پاره پاره تجربه می شد. رمان به عنوان ژانر برجسته عصر جدید راوی ماجرایی درونی است که در آن قهرمان منزوی از دنیایی که دیگر مهمان نواز نیست بریده و غریبه شده است. او آرزومند کمال است، ولی دائم آن را دوز از دسترس می بیند. خدایان خاموش اند و او در عمل تماس با دنیای خود را از دست می دهد. خدایان آدمی را تهی و ضعیف رها کرده اند، به طوری که وی دیگر قادر به درک معنای واقعی اعمال خود نیست. بدین صورت، رمان تنهاست و شکافی پرنشدنی او را از دیگران در جهانی گسترده و ناملموس جدا می کند. رمان حماسه دنیایی را عرضه می کند که خدا از آن جا رخت بربسته است.