گپ زدن؟ از این کلمه بدت می آید؟ با شنیدنش تنت از نفرت به لرزه می افتد؟ این دو تا کلمۀ کوچک حتی تیری بر قلب آدم های نترس و بی باک است. کافی است آن ها را به مهمانی ای دعوت کنی که کسی آن ها را نمی شناسد؛ آن وقت حتی اسم آن مهمانی حالت تهوع آوری در آن ها ایجاد می کند. اگر این حرف ها برایت آشناست، از این واقعیت مسلم آرامش بگیر که: هر چقدر شخص باهوش تر باشد، بیشتر از گپ زدن بدش می آید. من سال هاست به عنوان مشاور کار می کنم و با بیش از پانصد شرکت کار کرده ام. در این مدت چیزی را کشف کرده ام که واقعا مرا شوکه کرد. مدیران اجرایی ردۀ بالا که به راحتی می توانستند با هیئت مدیره ها مذاکرات مفصل داشته باشند و یا برای سهامدارانشان سخنرانی کنند، اعتراف کردند که در مهمانی های ناآشنا مثل بچه های گمشده احساس سردرگمی می کنند.
شاید افرادی که از گپ زدن متنفرند، از فهمیدن این حقیقت آرامش بیشتری بگیرند که هنرپیشه های بزرگ هم تا حدی مثل آن ها هستند، چون آن ها هم از چیزی وحشت دارند؛ چیزی به اسم «ترس از صحنه.» رخت هایی که وقتی در اتاقی پر از غریبه هستید در دل شما می شویند، همان رخت هایی هستند که در دل هنرپیشگان برتر هم شسته می شوند. پابلو کاسالزف، نوازنده معروف ویولن سل، یک عمر به خاطر ترس از صحنه آه و ناله می کرد. کارلی سایمون، آهنگ ساز و ترانه ساز مشهور، به خاطر این ترس خودش را از اجراهای زنده محروم کرده بود. یکی از دوستانم که برای نیل دیاموند، خواننده و ترانه سرای محبوب، کار می کرد، می گفت او اصرار داشت واژه های ترانه ای را که او مدت چهل سال زیر لب می خواند، روی متن رسانش نمایش بدهند، تا یک وقت ترسش باعث نشود که کلمه ها را فراموش کند.