کتاب 365 قصه از زندگی حضرت محمد (ص)

365 stories 365 stories from the life of Prophet Mohammad
کد کتاب : 65830
شابک : 978-6004140812
قطع : رحلی
تعداد صفحه : 238
سال انتشار شمسی : 1398
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب 365 قصه از زندگی حضرت محمد (ص) اثر مجید ملامحمدی

این کتاب قصه هایی کوتاه را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که آخرین پیامبر خداست در خود جای داده، داستان هایی که برای کودکان تهیه شده اند و در کنار یکدیگر آن ها را با سیره و اخلاقیات حضرت محمد صلی الله علیه و آله و زندگی ایشان آشنا می کنند. اثر حاضر روایتی ساده و قابل فهم دارد و کوتاهی هر قصه آن مانع از کسل شدن کودک می شود و او را برای همراه شدن با داستان بعد و ورق زدن صفحه ای دیگر از زندگی پیامبر مشتاق می سازد.

کتاب 365 قصه از زندگی حضرت محمد (ص)

مجید ملامحمدی
مجید ملامحمدی در سال 1347 هجری شمسی در خانواده‎ای روحانی در قم به دنیا آمد. پدرش آقای حجه الاسلام والمسلمین محمدمهدی اشتهاردی از نویسندگان برجسته حوزه علمیه قم است. به همین خاطر با کتاب انس گرفت. در سال 1365 وارد حوزه علمیه قم شد. از سال1369 به طور جدی کار شعر و داستان را در مطبوعات کودک و نوجوان شروع کرد.او عضو تحریریه مجله‎های سلام بچه‎ها و پوپک شد. از آن سال تا کنون حدود پنجاه جلد کتاب در زمینه‎های داستان، شعر و تحقیق از او منتشر شده است. حدود بیست کتابش در جشنواره‎های ...
قسمت هایی از کتاب 365 قصه از زندگی حضرت محمد (ص) (لذت متن)
تصمیم ها به نتیجه نمی رسید. هر کسی حرفی می زد و دیگران می گفتند حرف تو فایده ندارد. این راه حل خوبی نیست. ظرف های میوه خالی شد. کاسه های شراب تمام شد؛ اما آن چند نفر هنوز هم در دارالندوه حرف می زدند. ناگهان پیرمرد نجدی که خودش را از همه داناتر می دانست، دست بلند کرد. ابوجهل در میان سروصدای بقیه گفت: «بگذارید ببینم این ارباب نجدی چه می گوید؟ ما که هرچه گفتیم، گفت فایده ندارد. حتما حرف خودش خیلی با فایده است.» شب داشت تمام می شد و به صبح می رسید. صدای واق واق سگ ها بلند بود. شغال ها از دور جیغ می زدند. پیرمرد نجدی گفت: «به نظر من، از هر قبیله ای یک مرد شجاع انتخاب شود. بعد همه جمع شوند و در یک شب تاریک، به سمت خانه ی محمد بروند. آن گاه شمشیرهای شان را به دست بگیرند. دست جمعی به او حمله کنند و او را بکشند.» ابوسفیان خندید و گفت: «چه فکر خوبی؟!» امیه پرسید: «آن وقت جواب خاندان بنی هاشم را چه بدهیم؟!» پیرمرد نجدی گفت: «در این جا مرد قاتل یک نفر نیست که جواب بدهد. همه ی قبیله ها هستند. آن وقت همه پول زیادی روی هم می گذاریم و خون بهای محمد را می دهیم و بنی هاشم را ساکت می کنیم.»