اینکه مقدر شده در بیان تعالیم اقبال بزرگ، عارف و شاعر ترقیخواه، فیلسوف و اندیشمند مبارز و پاسدار حقوق انسانها با قرائتی دیگر مطالبی بنویسیم، در شرایطی که کتابها و مقالات خوب دربارۀ او وجود دارد، چند علت عمده داشته است. اول اینکه، نمیتوان از این حقیقت چشم پوشید که در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران و همسایگان آن، شناخت و معرفی چهرههای ستمستیز و آزاد و آگاه و ارزش کار و پیکار آنان علیرغم اهمیت آن در سرنوشت حیات انسانی، بهطور جامع مورد توجه قرار نگرفته و چگونگی زندگی و افکار آنان که میتواند منشأ بسیاری از برکات و مورد تأسی دیگران و لحظات حساس تاریخی باشد، به دیدۀ جدی نگریسته نشده و جنبۀ کاربردی مضامین اندیشههای آنان در عمل پنهان مانده است. همین کمدقتی سبب شده است که در تغییر حکومتها و درجریان مبارزات ملتها، بارها بسیاری از فرزانگان اندیشمند و نیکوخصال که درد و رنج انسانها و مفارقت آدمیان و همکیشان را با پوست و گوشت لمس کردهاند و دارای اندیشه و برنامه برای ایجاد سلامت محیط سیاسی و اجتماعی و ذوقیات مردم بودهاند به صور مختلف از گردونۀ خدمت حذف شوند، در حالیکه نگهداری و پاسداری این دهلیز، زمینهساز پرورش مبارزانی میتوانست باشد که آیندۀ ملتها را از لوث وجود بیگانگان و ستمکاران و عافیتطلبان، مصون بدارد و دیوارهای پرپشت زندانهای بردگان و اسیران و شیران در زنجیر را ویران کند و راههای برونرفت از آفات انسانی را بنمایاند.
کتاب چنین گفت اقبال