می دانم چه احساسی دارید. من هم مانند شما بودم. از بدنم متنفر بودم. با غذا رابطه ی مختلطی از عشق و تنفر داشتم. رژیم می گرفتم. وزنم کم می شد، اما دوباره سرجایش برمی گشت. به خودم گرسنگی می دادم. می خوردم و بعد شکمم را تخلیه می کردم. دلم برای خودم می سوخت و بعد از چنین احساسی از خودم متنفر می شدم. احساس گناه و شرم می کردم. تمام افکار ملامت آمیز ذهنم را باور داشتم. به خودم می گفتم اگر فقط کمی لاغرتر بودم، شادتر زندگی می کردم. به خودم می گفتم اگر فقط سایز بدنم را نگه می داشتم، همه چیز حل بود. به خودم می گفتم من تنها کسی هستم که چنین احساسی دارم. اما روزی تصمیم گرفتم دیگر این گونه زندگی نکنم و این جا نقطه ی عطفی در زندگی ام شد. زندگی ام از جهنم تبدیل به بهشت شد. زندگی شما هم می تواند این گونه تغییر کند.