قهر می بارد از این حالت غم بار سکوت/ گشته دیوانه شب از وحشت دیوار سکوت روز و شب گمشده در قهقهۀ شومی که/ می شود خسته دل از عادت بیمار سکوت آینه در تب و تاب است ز بی تابی ها/ می تراود شرر از آتش تب دار سکوت آخرین برگ سقوط است که در این پاییز/ بر زمین ریخته از کوچۀ بیدار سکوت در هیاهوی دل و شادی قلب دگران/ گشته ام خسته ازین طعن دل آزار سکوت می شود فاصله بسیار ازین دلتنگی/ می رود حوصله سر از سر بیکار سکوت «ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم»/ شاد شد آنکه نشد شاد ز انکار سکوت