کتاب خدا غم را آفرید نصرت را آفرید

Nosrat Rahmani
کد کتاب : 7828
شابک : 978-9647230094
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 548
سال انتشار شمسی : 1390
سال انتشار میلادی : 2001
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب خدا غم را آفرید نصرت را آفرید اثر مهدی اخوان لنگرودی

"خدا غم را آفرید نصرت را آفرید" اثری است از "مهدی اخوان لنگرودی" که در آن به آثار "نصرت رحمانی" این شاعر معاصر و مدرن ایرانی پرداخته شده است. کتاب توسط "لنگرودی" به دو قسمت تقسیم شده است؛ بخش اول به تفسیر شعرهای "نصرت رحمانی" و کنکاش در زندگی وی از طریق واژگان اشعار او و بازنویسی تعدادی از خاطرات او از زبان باقی افراد اختصاص دارد. بخش دوم کتاب شامل مجموعه اشعار "نصرت رحمانی" است که توسط "مهدی اخوان لنگرودی" انتخاب شده است.
حیات "نصرت رحمانی" همانطور که از عنوان کتاب "خدا غم را آفرید نصرت را آفرید" برمی آید، یک حیات غمناک و مالیخولیایی بوده است. او در سراسر شعرش تلخی های دیرینه ی خود را ابراز می کند. هدف نصرت از بیان آن ها در شعر، خودنمایی و سرگرمی نیست، بلکه این ابراز، ریشه در شادی های دیده نشده و حس نشده ی او در مدت زمانی طولانی دارد.
"مهدی اخوان لنگرودی" ایده ها و حوادث زندگانی "نصرت رحمانی" را از دل اشعار او استخراج می کند و باعث می شود خواننده عمیق تر درباره ی او تأمل کند. همذات پنداری مخاطب با "نصرت رحمانی" و شعر او، به این دلیل است که خواننده نیز مثل او دوره های غم، رنج، دوری و جدایی را پشت سر می گذارد. یعنی خواننده مانند شاعر به عذاب و صبر خو می گیرد و از شنیدن صدای درونی خود در اشعار نصرت به شیوه ای منحصر به فرد لذت می برد. بنابراین همه ی انسان ها می توانند افکار و غم های "نصرت رحمانی" را درک کنند و او در آسمان شعر و ادب فارسی، ستاره ای است که با دست هر خواننده ای لمس می شود.

کتاب خدا غم را آفرید نصرت را آفرید

مهدی اخوان لنگرودی
در شهر لنگرود به دنیا آمد. پدرش صاحب کارخانه چای بود. وی دوران کودکی، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در لنگرود گذرانید. در سال ۱۳۵۱ از دانشگاه ملی ایران در رشته جامعه شناسی فارغ التحصیل و برای اخذ مدرک دکتری راهی وین شد.
قسمت هایی از کتاب خدا غم را آفرید نصرت را آفرید (لذت متن)
نصرت در این کوتاه مدت عمر که هنوز به بیست نرسیده است، در کوچه ها و خیابان های غمگین به ناگهان سوگ درختان محکم بن را به چشم می بیند .دو دلی او را آمیخته چه چیزها می کند که انتظارش نیست ; و این گونه تردد، او را به آن جایی می کشاند که نمی داند در کدام راستا و در کدامین سوی احساسات و عاطفه اش باید بایستد تا خودی بنماید، که شعور عاطفی عشق او را به سوی شادی ها و خوشبختی های زودگذر سوق می دهند که در این پایکوبی های لحظه ای، به ناگهان، با دیدن و فرو ریختن آن همه سرو و شمشاد، در پیش او، در دنیای جادویی سخن ها، دستی به عاطفه آب می کشد تا جوانی اش از آتش بگوید ...

من از تعهد شمشیر و قلب بیزارم./ نه از وقاحت تیغ برهنه ی تهمت./ نه از شماتت نفرت./ که گاهواره ی من تلخ تلخ می نالید:/ بخواب فرزندم،/ به پشت پلک تو دشنام قرن لالائی ست./ بهانه در رگ من شیهه می کشید:/ نخواب./ زمان بیداری ست./ هنوز بیدارم/ هنوز...