سفری هوشمندانه و سرگرم کننده. «چیزمار» با این داستان غیرمعمول، طرفدارانی جدید به دست خواهد آورد.
واقعا تشویش آور، و اثری تازه و هیجان انگیز.
رمانی واقعا منحصر به فرد که تا مدت ها پس از پایان در ذهنتان خواهد ماند.
اگر من سایه بودم و مهتاب و داستان های مرگ و وحشت، او نور خورشید بود و خنده و آن جاده آجری زردرنگ در داستان «جادوگر شهر آز». ما همدیگر را کامل می کردیم.
آنجا بودم. شاهد بودم. و به طریقی، داستان هیولا، داستان خودم شد.
یکی از سربازان دولتی گله کرد که: «انگار اون آدم یه حفره توی شب درست کرد و بعد داخلش ناپدید شد.»
کتابی خیلی عالیای بود. حتما بخونیدش.
بد نیست واسه یه بار خوندن خوبه
این کتاب رو من همین الان تموم کردم که اومدم راجبش تحقیق کنم که به این سایت رسیدم و فقط میخواستم بگم آقای چیزمار با اینکه این میام رو نمیبینید ولی شما یه نویسنده فوق العاده هستید و من آرزو دارم تا مثل شما در نویسنوگی ماهر شوم
اگه ترجمه مثل نمونه لذت متن باشه خوب نیست
اتفاقا ترجمه روانی داره