اما آیا وبر همچون هایدگر به نفی این علم دلمشغول به هست ها اقدام می کند، آن هم علارغم افشاگری ای که از آن به عمل می آورد؟ پاسخ منفی است : وبر به نفی این علم نمی پردازد. همان گونه که قبلا هم گفته شد، وبر حمایت گر طریق پارادوکس عقلانیت مدرنیته است. به همان صورتی که با حفظ و حمایت از تنش ها، دیوان سالاری مدرنیته را تأئید می کند، بی طرفی و مغایر دانستن علم با داوری های ارزشی را نیز تأئید می کند. افشای وضعیت علم مدرن از سوی وبر تنها به جهت ایجاد تنش و نه نفی آن صورت می گیرد: «نظام های ارزشی مختلفی در جهان درگیر نبردی بی امان هستند. بدون آنکه بخواهیم از فلسفه “میل” سالخورده ستایش کنیم باید اذعان کرد که حق دارد بگوید: وقتی کار را با تجربه محض شروع کنیم به چند خدایی می رسیم… از این رو وضعیت امروز با عهد باستان تفاوت چندانی ندارد. هنوز هم نفوذ خدایان و شیاطین منتها در معنایی متفاوت مشاهده می شود» (وبر ، ۱۳۶۸ : ۸۸، ۸۹ ). از نظر وبر موقعیت پارادوکسی ایجاد شده توسط عقلانیت مدرن، ما را به جهان ارزشی یونان باستان نزدیک کرده است. موضع گیری وبر نسبت به رابطه علم و ارزش در علوم انسانی (علوم فرهنگی، تاریخی، یا تجربی) اگرچه تا حدی شبیه به موضع گیری نوکانتی هاست، به هیچ وجه به دلیل انگیزه های وجودی تفکر وبر با آن تطابق کامل پیدا نمی کند. وی مسئله انتخاب ارزشی را در خصوص این علوم و نیز مسئله دور هرمنوتیکی شناخت متغیر تاریخی و زمانی آن را (که متکی بر روش تحقیق است و این یک نیز متکی بر محتوای تمدنی آن دیگری است)، تشخیص می دهد: «حرف این گونه علوم این است که در علوم مربوط به فرهنگ بشری، ساختن مفاهیم وابسته است به نحوه طرح مسئله که آن نیز به نوبه خود همراه با محتوای تمدن ها تغییر می کند. رابطه مفهوم و محتوا سبب می شود که همه بر نهاد های فکری ما در علوم فرهنگ، ساختی ناپایدار داشته باشند. ارزش کوشش های بزرگ برای مفهوم سازی در علم ما معمولا در همین بوده که حدود معنایی دیدگاهی را که پایه حرکت شان بوده، آشکار کرده است. مهم ترین پیشرفت ها در حوزه علوم اجتماعی به طور مثبت با این حقیقت که مشکلات عملی تمدن ها جا به جا می شوند و به صورت انتقاد از ساخت های ذهنی در می آیند، پیوند داشته است » (آرون ، ۱۳۷۰: ۶۲۱) .