از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که ماجرای پیدا کردن همسر برای خانم لک از وقتی شروع شد که آقا سپهران گفت توی تابستون چه کار خیر بکنید بعد گفت هر کسی است تابستونش بهتر استفاده کند میبرمش اردو بعد هم آمدم خانه و خانم لک لک مادر آقا سپهران را دیدم که خیلی تنهاست گفتن این کار سه سر ثواب است هم مامان آقا معلم ما را از تنهایی در می آورند هر ثواب کردم هم اردو می روند.
کتاب ماجراهای دو تا بچه چلمن در یک تابستان خیلی معمولی