در این کتاب ده مقاله دربارۀ زبان و دستور خط فارسی و 1+12 مقاله دربارۀ ادبیات معاصر ایران (مانند آثاری از نیما یوشیج، تندر کیا، جلال آلاحمد، شاملو و شماری دیگر) از دهههای 1340 تا 1380 گردآوری شده است. ناصر وثوقی از دورۀ نوجوانی به زبان و ادبیات علاقه داشت. او به سبب آنکه در دورۀ انگلیسیزبانی کالج آمریکائی البرز درس خوانده بود، با زبان انگلیسی بسیار مأنوس بود؛ اما علاوه بر این زبان، به زبان و ادب ملی خود هم توجه میکرد. با اینهمه به نظر میرسد که شرکت در تکاپوهای سیاسی سالهای 1332 1320 مجال کمتری برای دقت نظر او در دو موضوع زبان و ادبیات به وجود میآورد. اما نشر «اندیشه و هنر» در سال 1333 فرصتی به او داد تا در جوار توجه به دو زمینۀ علوم اجتماعی و علوم اقتصادی، به دو قلمرو پراهمیت بالا هم بپردازد. این مجال، به نحوی وسیع از اردیبهشت 1341 با نشر شمارۀ جدیدی از اندیشه و هنر برای او آغاز شد. در این شماره بر این عبارت تأکید شده بود: «هنر تنها متعالیترین نوع بیان انسانی نیست. راه رستگاری او هم هست». وثوقی در دو زمینۀ علوم اجتماعی و علوم اقتصادی گاه به تألیف و اغلب به ترجمه میپرداخت. او در هر دو کار، خود را ناگزیر از بیان مستقیم یا نامستقیم آراء، منابع و مآخذ فرهنگی میدید. البته در آغاز دهۀ 1340 احساس و استدلالش بر آن بود که زبان فارسی متعارف آن روز، برای ورود به این دو زمینه کفایت نمیکند. بدین ترتیب او از سنت متأخّر به نوآوری معطوف شد. اما زبان، علاوه بر آن چه در میان مردم همروزگار رایج است امری است متقدم. بنابراین وی هم به زبان همروزگار و هم به ریشههای باستانی زبان توجه کرد. در این میان، وثوقی تجربههای زبانشناختی احمد کسروی (1269 1324) و محمد مقدم (1287 1375) را در نسل قبل پیش روی خویش قرار داد: «چاپاک» (به معنای نشریه) و «تاش» (به معنای شکل: form) از جمله بهرهیابیهای وثوقی از کسروی و مقدم است. وثوقی از کسروی به عنوان «جاودانیاد، مورخ دانشمند و زبانشناس راستین زبان فارسی» و از مقدم نیز در مقام «جاودانیاد، استاد ایرانپرست و زبانشناس و جستارگر تاریخ خودمان» یاد میکرد. با این همه، وثوقی پس از دورهیی کوتاه به وسعت و به استقلال شروع به برابریابی برای واژهها و مفهومهای تخصصی، نیمهتخصصی و گاه عمومی فرنگی به فارسی کرد. او مجموعۀ زبانی خاص خود فراهم آورد. کوشش او برای دقتبخشیدن به زبان از طریق ابداع یا احیای واژگان درخور اهمیت است. ناگفته نماند که همزمان با وثوقی، قلمزنان و مترجمانی مانند امیرحسین آریانپور (1301 1380) و اندکی بعد، داریوش آشوری، آن یک از همنسلان وثوقی اما در خطی متفاوت از نظر سیاسی و دیگری از نسل بعد از او و در خطی نزدیک به وی در این راه گام میسپردند. البته شمار دیگری نیز از دانشوران و مترجمان کم یا زیاد در این قلمرو طبع میآزمودند. این مترجم جستجوگر علاوه بر واژه و همکردسازی یا استخراج آنها از متنهای باستانی و کهن در حوزۀ نحو زبان هم به نوآوری تمایل داشت. او از یک طرف با توجه به زبان گفتار و از طرف دیگر با نگاهی به زبان انگلیسی، از شکستن برخی هنجارهای نحوی زبان فارسی خودداری نمیورزید. به نظر میرسد که او درک جهان و فکر نو را مستلزم زبان نو میدانست. به طبع همهکس با زبانی که هم کلمهها و هم نحو آن در معرض تجدد قرار داشت، انس نمیگرفت. اما وثوقی از این که جهان فرهنگی زبانی پیرامون خود را در میهنش برآشوبد، بیمی به دل راه نمیداد. او به گروه اندک خوانندگان خود قانع بود. تمرکز وثوقی، جز قلمرو اجتماع و اقتصاد، بیشتر بر مقولۀ زبان است. در این نکته تردید نیست. با این همه وی به دو دلیل با ادبیات معاصر خود مرتبط است: علاقۀ طبیعی به تنفس در فرهنگ همروزگار و شناخت بخشی از این فرهنگ که همانا آثار ادبی مدرن را شامل میشود؛ دوستی و آشنائی با شماری از شاعران و نویسندگان توانا و نامور دورۀ خود (مانند صادق هدایت، ابراهیم گلستان، سیمین دانشور، جلال آلاحمد، احمد شاملو، مهدی اخوانثالث و فروغ فرخزاد). بر این فهرست، دو همکار کارشناس و جوان حوزۀ ادب و هنر (شمیم بهار و آیدین آغداشلو) و شماری از شاعران و نویسندگان جوانتر نیز باید افزوده شود. البته، اندیشه و هنر در سالهای 1353 1333 بخش درخور توجهی از ادب نو و مدرن ایران را بازنمائی کرده است. در این میان بهویژه شماری از مقال
کتاب ناصر وثوقی