گل شکفته! خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت- شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود- من و تو آن دو خطیم، آری! موازیان به ناچاری- که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود- اگرچه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد، اما- بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود- شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من و...