حکایت ما طلبه ها، داستان آن پدری است که اسم پسرش را گذاشته بود رستم و خودش می ترسید صدایش بزند، عده ای چنان معصوم و دست نایافتنی یمان می کنند که هرچه خودمان هم فریاد می زنیم که آقا اشتباه گرفته اید، می گویند: آقا، از بس که شکسته نفسی می کنند اینگونه می فرمایند و عده ای هم تمام مشکلات انسان ها از آغاز پیدایش بشر تا آخر الزمان را زیر سر ما می دانند. این عدم شناخت صحیح و قضاوت های عموما بی پایه و اساس دوست و دشمن نسبت به ما طلاب و روحانیون باعث شده که حتی پدر، مادر، همسر و فرزندان ما نیز شناخت درستی از ما، اهدافمان، علت انتخاب این مسیر توسط ما و آنچه لازمۀ زیست همدلانه در کنار ماست را نداشته باشند.