قطار سوتی کشید و به حرکت در اومد. حرکت قطار روی ریل و صدای سابیده شدن آهن، با موزیک کارناوال توی سرم می پیچید، سرم رو به میله چسبوندم و چشم دوختم به محیط کارناوال. ریل یک دور کامل در کارناوال چرخید، نگاهم از روی غرفه ها گذشت، غرفه ی گردونه ی شانس، دارت مرگ بار و حتی از کنار زمین منچ انسانی هم گذشتیم، از کنار چرخ و فلک قدیمی عبور کردیم و با نزدیک شدن به تونلی که تنها سیاهی محض بود، صدای بوق دوباره ی قطار در فضا طنین انداخت. با وارد شدن به تاریکی تونل صدای جیغ های خفه از صندلی های جلویی به گوشم رسید، رفته رفته نور آبی کمرنگی فضا رو روشن کرد، عروسک های ترسناکی با ماسک های دلقک مانند اطراف تونل جاسازای شده بودن، عروسک هایی که به عقب و جلو خم شده و در تاریکی چشم هاشون برق می زد.
میخوام نظر خودمو در موردش بگم. این اولین کتابی بود که داشتم از یه نویسندهی ایرانی میخوندم. بذارین این طوری نظرمو در موردش بگم. به خوبی تونست با احساساتم بازی کنه و انگار دردی که شخصیتا داشتن میکشیدن تو سینهم بود و احساس خفگی و تنگی نفس میکردم به خاطر درد حاکم بر جریان داستان. یه ویژگی معرکه که داشت، این بود که اصلا قابل پیش بینی نبود، شاید حدس میزدی ولی یه چیز دیگه اتفاق میافتاد. یکی هم اینکه چون یه نویسنده ایرانی نوشته بود، بهتر با متنش ارتباط گرفتم. همچنین اینکه درسته ژانر وحشته، اما از جنس ترس نیست که مثلا دیگه شبا نتونین تو تاریکی برین! وحشت از یه نوع دیگه (نمی خوام اسپویل کنم!). در کل اگه بگم، رمان ارزشمندیه. تونست بعضی حسایی در من به وجود بیاره که تا حالا رمان دیگه ای ایجاد نکرده بود. از طرفی هم یه کتابه که باعث میشه بعد از خوندنش بیشتر قدر زندگی و آرامشهای خودتونو بدونین. مرسی خانم دادخواه به خاطر این رمان. در آخر هم بگم که این نظری که نوشتم بی طرفانه بود. یعنی فک نکنین چون یه نویسندهی هم وطنم نوشته، برای همین قراره نقصاشو نادیده بگیرم و تعریفشو بکنم یا بالعکس، نه، من اصلا اهل این کارا نیستم. این رمان واقعا با رمانهای خارجی سطح بالا برابری میکنه و خیلی عالیه.
راستیتش فکر نمیکردم یه نویسنده ایرانی این کتاب رو نوشته باشه ، یه بخش هایی از کتاب خیلی قشنگ و خیلی خیلی هیجان داشت. ولی خوب بعضی از قسمت هاش یکم ضعیف بودش. در مجموع پیشنهاد میکنم که بخونید