امیر سعی کرد از مرد عکس بگیرد ولی او پشتش به طرف آن ها بود. به هر جهت چند تا عکس از او گرفت. آن ها صبر کردند تا مرد از محل کاملا دور شود. دو برادر فکر کردند که او احتمالا یک قاچاقچی هست که در صورتی که متوجّه حضور آن ها شود، برایشان دردسرساز خواهد بود. پس از این که مرد از محل دور شد، آن ها به سمت مخفیگاه مرد حرکت کردند. در پشت تخته سنگ معلوم بود که زمین کنده شده و سپس مجددا با خاک پر شده است. خاک نرم بود و آن ها با دست شروع به کندن زمین کردند. به سرعت موفّق به خارج کردن یک چتر نجات، کیسه خواب و دوربین دید در شب شدند. دو برادر با ناباوری به یکدیگر نگاه کردند. خصوصا دوربین دید در شب برایشان خیلی عجیب بود. معلوم بود که مرد قاچاقچی نبوده است. یک قاچاقچی به چتر نجات و دوربین دید در شب نیازی نداشت. تنها یک جاسوس به این امکانات نیاز داشت.