1. خانه
  2. /
  3. کتاب با من حرف بزن

کتاب با من حرف بزن

نویسنده: حسن احمدی
پیشنهاد ویژه
3.2 از 1 رأی

کتاب با من حرف بزن

Talk to me
انتشارات: سروش
٪20
55000
44000
درباره حسن احمدی
درباره حسن احمدی
حسن احمدی متولد سال 1338 ، نویسنده ی داستان های کودک و نوجوان است. حسن احمدی جزو نخستین هنرمندان سال های شکل گیری حوزه ی هنری است. از همان سال ها داستان نویسی را آغاز کرد و فارغ التحصیل رشته ی فیلمسازی از دانشکده ی صدا و سیماست.
از سال 1373 تا اردیبهشت 1386 سردبیر ماهنامه باران ، برای گروه سنی نوجوانان بود ، همزمان به کار نویسندگی و تهیه کنندگی در سیمای جمهوری اسلامی مشغول بوده . وی از آغاز شکل گیری ماهنامه ی سروش نوجوانان تا سال 1373 با این مجله همکاری داشت . از سال 1365 تا 1373 مسئول بخش داستان سروش هفتگی بوده . بعضی از داستان های منتشر شده در این هفته نامه را در سه مجموعه ی داستان - تالیف و ترجمه- گردآوری و منتشر کرده است . سردبیری دو هفته نامه ی احسان ، 14 شماره. ماهنامه ی سیب سفید 16 شماره تا سال 1388، دوهفته نامه دوست نوجوان 16 شماره 1388از دیگر کارهای مطبوعاتی ایشان است. احمدی با نشریات مختلف در زمینه های ادبی و هنری و ... همکاری داشته است. طراحی بیست هفته نامه با عنوان  " محله ما " برای بیست منطقه ی تهران در سال1373 که تهران شامل بیست منطقه ی شهرداری بود ، از جمله کارهای اوست. بعد از شکل گیری هفته نامه های همشهری محله مدتی به عنوان سردبیر ارشد چهار منطقه ی جنوب تهران با این نشریات همکاری داشت . مدتی نیز مسئول بخش ادبیات بنیاد شهید بود که در آن سال ها مجموعه ی غنچه ، بچه های شاهد دوجلد، و شقایق  مجموعه ی بزرگسالان را با نام  احسان الف  گرد آوری و منتشر کرده است. 
قسمت هایی از کتاب با من حرف بزن

لرزش های هانیه کمتر شده بود. مادربزرگ پتوی سوم را که چند دقیقه پیش روی او انداخته بود برداشت. خیلی طول نکشید هانیه تب کرد و مدام عرق ریخت. مادربزرگ تشتی آب آورد و او را پاشویه کرد. مرتب دستش را به پیشانی هانیه می کشید: «چرا این تب پائین نمیاد؟» هانیه گفت می خواهد دراز بکشد. مادربزرگ کمکش کرد. او دراز کشید و پتو را تا بالای سرش آورد. هانیه دوباره می لرزید. مادربزرگ نمی دانست چه کند. باز پتوی سوم را هم روی او اندخت و خودش هم بالای سر هانیه نشست. هانیه در حال خواب و بیداری رویایی دید. مردی با یک ظرف بزرگ غذا به او نزدیک می شد. می خواست ظرف غذا را به او بدهد، اما هانیه نگرفت. مرد به سراغ هر کس دیگری هم رفت، دست او را عقب زدند. مرد مانده بود چرا چنین شده است!...

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب با من حرف بزن" ثبت می‌کند