مامان و گوگو در مورد خانه جدیدی که به آن نقل مکان می کنند بسیار هیجان زده هستند، اما جملا جایی را که هستند دوست دارد و نمی خواهد برود. او شروع به گذاشتن کتابها و وسایل مدرسهاش در جعبه میکند، اما در نهایت تسلیم میشود، خودش را جمع میکند و میخوابد. و درست زمانی که کامیون بزرگ می خواهد حرکت کند، مامان ناگهان فریاد می زند: صبر کن، صبر کن! جمله کجاست؟ خانم زیبی، دستهای چرب و حتی مرغ کریسمس در این داستان لذتبخش جدید شهرک آفریقایی ظاهر میشوند که در آن جملا در نهایت متوجه میشود که هیچ جایی مانند خانه وجود ندارد.
کتاب جمیلا کجاست؟