«بالاخره درهای سلّول های اوین را باز کردند و زندانیان را در بندی عمومی جای دادند. شهرام می نویسد: «همه ی ما را به جز محمّد [حنیف نژاد] به دو اتاق بزرگ و عمومی اوین فرستادند... این نعمتی بزرگ بود، همچون نزول مائده ای آسمانی در بیابان برهوت به تشنگان و گرسنگان شیدای آب و نان! اما یک تن از این مائده گذشت و او که خود کانون محبّت و عاطفه بود، از سرزمین عشق و عاطفه و محبت یعنی شیراز، رسول [مشکین فام] بود. او داوطلبانه برای آنکه محمد تنها نباشد، به سلول بازگشت و تا روزها و لحظات آخر یعنی تا همان لحظاتی که هر دو شیرمرد را به چوبه ی اعدام بستند، رنگ زرّین و زیبای آفتاب طالع از شرق را در بالای تپه های اوین ندید و از هوای صاف و فضای باز بیرون سلّول تنفس نکرد...»
بعد از خواندن این کتاب توصیه میکنم نوار جلسه تقی شهرام و حمید اشرف را گوش کنید
با این قیمت نمیصرفه
از 450 شد 110، با تشکر از ایران کتاب
خیلی گرونه
از 450 شد 110، با تشکر از ایران کتاب