یک شب در دیرالعدس با حسین بادپا از پشت بیسیم صحبت می کرد. این حسین بادپا در زمان جنگ همرزم من بود. خیلی دوستش داشتم. مفقودالاثر هم هست. همشهری من بود. حسین برای اینکه به اینجا بیاید خانمش را واسطه کرد. خیلی مهم است که زن انسان بیاید و واسطهٔ شوهرش بشود و التماس کند که تو قبول کن شوهر من بیاید و به جبهه برود و شهید بشود. خیلی حرف مهمی است. نشان می دهد که هدف خیلی ارزشمند است. حسین بادپا بار اول زنش واسطه شد. بار دوم آمد. من خیلی دوستش داشتم. برای بار چهارم نمی گذاشتم بیاید. مجددا خانمش را واسطه کرد. گفت تو پیش فلانی آبرو داری. برو واسطه شو بگذارد من بروم. در ایام فاطمیهٔ سال قبل که اینجا آمد شهید شد.