لطیفه:از زن تن می خواهند و دیگر هیچ،تنی در مطبخ و تنی در بستر. اویس:تا هستیم ناگریزیم از تن، که جز با تن نمی یابیم که یکدیگر را،تن امکان بودن آدمی ست بر زمین و بارگاه عشق ماست.تن اگر نبود اویس که بود بیمار تو باشد؟ لطیفه: وای از تو،می دانی ام و این میگویی؟ بیزارم از تن آوران تن خواه، اینان در پی تن اند نه زن. اویس:زن؟ لطیفه:آری زن،من!که لایق خردش نمی شمارید شما. اویس:که باشیم ما؟ لطیفه:مردان را میگویم. اویس:مردان را یا نریدگان را؟ لطیفه این مردان جز نرانند مگر؟بگو مگو میکنی چرا؟ اویس: نرینگان را چه گویم؟ در زن اما خردی می شناسم،اگرچه از جنسی دیگر. لطیفه: همین!جنس دیگر؟ اویس:بگویم یا لال شوم؟ لطیفه: بگو تو هم بگو اویس:...
کتاب زنده ی بیدار