هوا سرد بود و میکومیکروب دنبال جایی برای گرم شدن می گشت. اینور را نگاه کرد. آنور را نگاه کرد تا بالاخره یک دماغ دید. میکومیکروب شیرجه زد داخل سوراخ دماغ. دماغ خارید و شروع کرد به عطسه کردن. دهان از دماغ پرسید: «مگر چی خوردی؟» دماغ عطسه ای کرد و گفت: «… خوردم.»