دی گذشتیم برآن دلبرو گفتیم دعا
قال من انتم قلنا فقراء غربا/
فقراییم و عجب آنکه نخواهیم ز تو
هیچ حاجت که تویی در دو جهان حاجت ما
/
غرباییم و نداریم بجز تو وطنی
چند باشیم چنین از وطن خویش جدا/
به فقیران نظری کن که به تأیید نظر
برمس فقر فقیران تویی اکسیر غنا/
بر غریبان گذری کن که به تشریف قدوم
از دل تنگ غریبان تو بری بارعنا
/
گرچه در میکده عشق هزاران راه است
هست نزدیکترین راه ره فقر و فنا/
جامی این راه بجز راه سبکباران نیست
دامن از خویش بیفشان و درین راه درآ
گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها
همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها/
چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن
کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها/
پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب
باد چون سایه ز پا افتاده این دیوارها/
مستم و دریوزه دارم وجه می گو محتسب
تا بگرداند مرا گرد همه بازارها/
کار من میخواری و بارم سبوی می کشیست
بار من باشد دگر کار آزمودم بارها/
گرنه با زلف رساند سلسله پشمینه پوش
تار و پود خرقه اش باشد همه زنارها/
گر به دست راست جامی سبحه دارد جام می
برکفش نه کو به دست چپ کند این کارها