من هم فریاد می زدم. زنده باد آزادی... از ته دل فریاد می زدم. صدایمان ظلم شب را می شکست. حس میک ردم فریاد آزادی خواهی مان هفت آسمان را در هم می شکند. تمام ظلم ها را فریاد می زدیم. تمام خواسته هایمان را فریاد می زدیم. آرزوهایمان را فریاد می زدیم. شهر از صدا می لرزید. صدای توپ و تفنگ خانه ها را می لرزاند. صدای پرندگان از خواب برخاسته و وحشت زده گه گاه می آمد و در همهمه ی شب گم می شد ...
عالیه این رمان از دستش ندین
خوشم اومد.خیلی قشنگ بود.رمانای قاجاری خیلی خوبن.
عالی بود. یه رمان قاجاری، عشق آمیخته با تاریخ مشروطه