خانه را تنها شکار می کنم. نایلون جعبه را برمی دارم و مستقیم به سمت انباری می روم. انباری تا خرتناق پر است. در را که باز می کنم وسایلی که به در تکیه داده بودند ولو می شوند کف زمین. جمع و جورشان می کنم و خاکی و مالی بالا می روم. چهارپایه را برمی دارم و جعبه را در قسمت انباری کمد لباس جا می دهم، خودم را می تکانم و لباس عوض می کنم. طاقباز روی تخت می افتم. چند دقیقه ای چشمانم سنگین شده بودند، که یک دفعه از خواب می پرم. چراغ را روشن می کنم، چهارپایه را زیر پایم می گذارم و می روم بالا. جعبه سرجایش است. کابوس امانم را بریده بود. جعبه را برمی دارم و آن را در جاکفشی جلوی در جا می دهم.
کتاب افسار گسیخته