امشب آیی در برم تا من شوم هم نوش تو تادمی آرام گیرم خسته در آغوش تو دیشب از من بوسه ها بردی تو با رندی خویش پس بیا تا پس بگیرم بوسه های دوش تو درد دلها دارم ای معشوق بی همتای من لب گذارم بر لبت نجوا کنم در گوش تو ساغر از می پر کنم، تا بر لبت ریزم به عشق مست و لایعقل بگیرم هوش خود هم هوش تو