از خانه ی ما تا میدان میلاد
خیابانی ست که از نیمه ی راه
پشیمان شده و همیشه برمی گردد
من گفتم: «ما مرگ را هم دور زده ایم»
تو گفتی: «از زندگی اما
یک قدم
آن طرف تر نگذاشته ایم.»
از خانه ی ما تا جنگل های بلوط
ردیفی از کوه های مردد
سربه فلک نکشیده اند
من گفتم: «هنوز سرپا هستیم.»
تو گفتی: «هزاران سال است خشکمان زده.»
از خانه ی ما با تو حرف زدن
شک داشتم راه به جایی ببرد
وقتی که آخر گفتی:
«تو هم سال هاست رفته ای
اگر کوچه با سر به دیوار نمی خورد.»
کتاب کوچه ای که با سر به دیوار میخورد