اثری کاملا صمیمی و دوستانه.
چیزهای زیادی می توان از این کتاب یاد گرفت.
او در تمام عمرش، هرچند مجرد ماند، باور داشت که ازدواج می تواند عالی باشد. همچنین با آن که خود به قدرت و شهرت نرسید باور داشت قدرت و شهرت افتخارات عالی و امکاناتی عظیمند. با آن که پشت سر هم بیمار می شد، تندرستی را نعمتی عظیم و رکن اصلی زندگی خوب می دانست. به رغم آن که خود را در اتاق های کوچک حبس می کرد و غرق در مطالعه ی کتاب هایش می شد، به ارزش زندگی توأم با عمل و فعالیت اعتقاد داشت. او بر اهمیت غریزه های سالم قوی پای می فشرد و آن ها را بی اندازه مهم تر از مهارت ویژه ی خویش، یعنی کسب علوم دانشگاهی، می دانست.
این موثرترین راه است: بگذارید روح بالنده با این پرسش به زندگی بنگرد: «به چه چیزهایی حقیقتا عشق ورزیده ای؟»