با راهکارهای روانشناسانه برای بازسازی ارتباطمان با تنهایی.
اثری فوق العاده جذاب.
بر اساس یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۸، بیش از سیزده میلیون نفر در بریتانیا از این که امکان تماس با تلفن همراه را از دست بدهند، وحشت دارند. این افراد وقتی دچار ترس و تشویش می شوند که شارژ گوشی شان یا اعتبار پولی آن تمام شود یا گوشی آنتن ندهد. این افراد مبتلا به «فوبیای بی موبایلی» هستند که نوموفوبیا نام گرفته است و می تواند بر بیش از پنجاه و سه درصد کاربران تلفن همراه تاثیر بگذارد.
برنارد شاو معتقد است: «کاری را که دوست داری دیگران برای تو بکنند، تو برای آن ها نکن، شاید سلیقه ی آن ها با تو بسیار متفاوت باشد.»
واقعا عجیب است که یکی از انواع تنهایی که کمترین انتقاد را برانگیخته، شکلی است که از بسیاری جهات خطرناک ترین نوع تنهایی است؛ ماجراجویی تک نفره. به نظرم عجیب است که مردم کسانی را که تصمیم می گیرند در آرامش خانه هایشان تنها باشند، خل و چل می دانند و اغلب طوری با آن ها رفتار می کنند که انگار دیوانه اند، اما کسانی را که تصمیم می گیرند تنهایی یک کیلومتر بالاتر از برف مرز کوه بروند یا با قایقی کوچک به دل اقیانوس آرام بزنند، قهرمان می نامند. دقیقا نمی دانم دلیلش چیست؛ شاید چون بسیاری از مردم درک نمی کنند - نمی خواهند درک کنند - که اصلا هدف از «تنها بودن» چیست، در حالی که اول بودن در انجام دادن کاری بسیار به هیجانمان می آورد.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
من هم معتقدم اسم کتاب هیچگونه همخوانی با محتوای آن ندارد. خواندن آن به من این احساس را داد که نویسنده به شدت تلاش میکند تنهایی را توجیه کند
این کتاب تقریبا جزو اولین کتاب هایی بود که از کتابفروشی خریدم. و من دوستش داشتم. و اینکه نویسنده اومده بود و حرف هایی رو منابع مختلف رو کنار هم چیده بود از نظر من برای توجیح کردن خودش نبود و میخواست که نتیجهی مورد نظر رو به شما برسونه. به هرحال معتقدم که خوندن چند تا تکه از کتاب به شما کمک میکنه. حداقل بنظر من که توی اجتماع ما خیلی دیدها و افکارها نسبت به تنهایی بد و زنندست. و یک کتابِ این سبکی شاید کمک کنه که ادما یکم تجدید نظر کنن در این مورد♡
سلام تخفیف به مناسبت عید غدیر نمیزارید
سلام کتابی ملال آور و خسته کننده که پر شده از غرغرهای یک پیرزن تنها(که تازه بخش عمدهی زندگی اش را بدور از تنهایی بوده)، با آوردن داستان هایی از تاریخ که سعی در موجه کردن غرهایش دارد. عنوان اشتباهی هم برای کتاب انتخاب شده، بهتر بود عنوانش این میش: آخه چرا میگویند تنهایی بده! من به گمان اینکه شاید بتوان راهکاری جذاب برای لذت بردن از تنهایی در کتاب یافت آنرا خواندم اما عنوانش با محتوایش سنخیت نداشت. حتی در فصل نتیجه گیری باز شما با ارجاعات توجیهی نویسنده به رویدادها یا منابع دیگر مواجه میشوید.
دقیقا من حالا اواخر کتاب هستم ولی یه جاهایی خیلی شبیه کتابای درسی هستش انگار نویسنده داره هی تلاش میکنه با مثالهای خیلی قدیمیه تاریخی ریشه به حرفاش بده که آدم حوصله اش سر نیزه