امروزه چنین مرسوم است که هر امری از امور یا هر چیزی از چیزهای گیتی را با قرار دادن یک پسوندواره «شناسی» در انتهای نام آن موضوع دانش خاصی قرار دهند و این کار چنان طبیعی و بدیهی به نظر می آید که دیگر به خود اجازه نمی دهیم که پیرامون معنی آن تأمل کنیم. بلکه با آغاز کردن از مفروضات صریح یا ضمنی آن، با انباشتن مجموعه ای از دانسته ها و دستاوردهای «عملی» در هر باب می پردازیم.
یکی از این رشته ها مبحث ایران شناسی است که نزدیک به چند سده است موضوعی به نام تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی را مورد مطالعه قرار می دهد. چنانکه می دانیم، این رشته از دانش فرهنگ شناسی نخستین بار توسط اروپاییان بنیان نهاده شده و اینک ما ادامه دهندگان راه آنان هستیم و اکنون در ایران یکی از شاخه های پربار شناخت فرهنگ و ادب و تمدن کشور ما به شمار می رود و حساسیت خاصی بدان داریم».
ایران شناسی نیز خود از همان مقوله بدیهی و ساده ای است که تا کنون به جز چند کارنامه انگشت شمار از سوی دانشمندان ایرانی، مورد پرسش جدی قرار نگرفته است و فقط نتایج حاصل از آن مورد توجه پژوهشگران این رشته بوده است.
منبع: امید سخن