با بزرگ شدن در تولسا ، اوکلاهما ، همیشه والدینم را می دیدم که کتاب و روزنامه می خوانند. بنابراین من به سرعت فهمیدم که کلمات قدرتمند هستند و داستان پردازی مهم است. وقتی که کلاس چهارم بودم، می دانستم که می خواهم نویسنده شوم. معلم من، خانم تاکر، اسرار هنری را با روح دائره المعارف براون به ما داده بود، و دلیرترین ما هر جمعه آنها را با صدای بلند به کلاس می خوانیم. من گرفتار بودم! من زبان را دوست داشتم و عاشق افراد جالب بودم. و من خیلی دلگیر بودم بنابراین، در روزنامه های مدرسه در دبیرستان، و کالج کار کردم و سپس به کار روزنامه های روزانه در شهرهای مختلف کشور - از جمله اخبار صبح دالاس و سناریو سان فرانسیسکو پرداختم. زندگی در کالیفرنیا بهترین بود، و برخی از مکان های مورد علاقه من در کره زمین وجود دارد! اکنون من با خانواده خودم - شوهرم، سه فرزند و سگ چوپان عصبی استرالیایی - در شیکاگو زندگی می کنم. من هنوز هم زبان و افراد جالب را دوست دارم و هنوز هم دلگیر هستم. بنابراین من وقت زیادی را صرف تحقیق و نوشتن داستان و غیر داستانی می کنم - از جمله اسرار! - برای خوانندگانی مثل شما