اگر توی سردترین فصل سال و سردترین ماه همان فصل به دنیا بیایی، شاید همه فکـر کنند تو آدم خیلی سـردی هستی. برای همین پدر و مادرت تصمیم می گیرند به تاریخ اولین ماه سال برایت شناسنامه بگیرند. این جوری می شود که وقتی روز تولدت سر جای خودش نیست، قرار نیست دیگر هیچ چیز سر جای خودش بماند. مثلا توی مدرسه ریاضی می خوانی، اما حس می کنی یک چیزی سر جایش نیست. پس توی دانشگاه ادبیات می خوانی. باز حس می کنی یک چیزی سر جایش نیست و شروع می کنی به نوشتن داستان برای بزرگ سالان. اما باز حس می کنی یک چیزی سر جایش نیست و پنج سال در کانون پرورش فکری کودکان کار می کنی. باز حس می کنی یک چیزی سر جایش نیست و ادبیات کودک می خوانی. باز حس می کنی یک چیزی سر جایش نیست و برای کودکان و نوجوانان داستان می نویسی و باز حس می کنی یک چیزی سر جایش نیست. نمی شود کاری اش کرد! اگر توی سردترین فصل سال و سردترین ماه همان فصل به دنیا بیایی، شاید دیگران فکر کنند تو آدم خیلی سردی هستی و برای همین پدر و مادرت تصمیم می گیرند به تاریخ اولین ماه سال برایت شناسنامه بگیرند، این جـوری دیگر هیچ چـیز سـر جای خودش نمی ماند.