فیلم باشگاه مشت زنی ساخته ی دیوید فینچر، آن قدر معروف است که نیاز به معرفی ندارد. طرفداران این فیلم می دانند که اولین قانون باشگاه مشت زنی این است که نباید درباره ی باشگاه مشت زنی با کسی حرفی زد. قانون دوم هم همین است. ولی ما قانون شکنی می کنیم و درباره ی «باشگاه مشت زنی» با شما حرف می زنیم. اما این بار، نه درباره ی فیلم، بلکه درباره ی کتابی که این شاهکار سینمایی بر اساس آن ساخته شده است. مطئن باشید زندگی «چاک پالانیک» نویسنده ی این کتاب، مانند اثرش شما را حیرت زده خواهد کرد.
اولین کتاب نویسنده ای ناشناس
نخستین رویکرد اکثر منتقدین به کتاب «باشگاه مشت زنی»، صحبت درباره ی مسائل سیاسی است. دومین برخورد آن ها هم همین است. در برخوردهای سوم و چهارم، هویت مردانه و خشونت در این کتاب، مورد توجه قرار می گیرد (که شاید بتوان گفت این ها هم به سیاست مربوط می شوند). پس از آن به همه ی چیزهایی توجه می شود که می توان به شاهکار «پالانیک» مربوط دانست: اسطوره های مردانه، فلسفه ی «فردریش نیچه»، تروریسم و روان درمانی. اما چیزی که درباره ی آن تا کنون کم تر صحبت شده، خودِ نگارش کتاب است.
مقالات زیادی، با ارجاع به این رمان، درباره ی ساختارهای مردانه، باشگاه های مشت زنی واقعی و قدرت های مردسالارانه نوشته شده است. اما چرا اطراف این کتاب پر از نقدهای سیاسی-اجتماعی است در حالی که به هنر نوشتن و ساختار ادبی قدرتمند «پالانیک» بی توجهی می شود؟ شاید اصلی ترین دلیل این باشد که «باشگاه مشت زنی» در سال 1996 منتشر شده است؛ زمانی که به تازگی نوشتن نقدهایی درباره ی کتاب ها در اینترنت، باب شده بود و درباره ی این کتاب، نقدهای زیادی وجود نداشت. مدت زمانی طول کشید تا «باشگاه مشت زنی» شناخته شود. وقتی این کتاب به بازار آمد، اولین رمان نویسنده ای ناشناس با تیراژ 10000 نسخه ای بود و سال ها طول کشید تا همین نسخه ها به فروش برسند.
ایده های درخشان و جمله های طلایی
ایده های «چاک پالانیک» در «باشگاه مشت زنی» آن قدر کوبنده اند که باعث می شوند تمرکز از نگارش کتاب به عنوان یک اثر ادبی برداشته و خواننده در نگاه متفاوت این اثر به زندگی غرق شود. همان طور که از اسم اثر پیداست، «باشگاه مشت زنی» به دیدگاه های رایج نسبت به زندگی مشت می زند و خواننده را به مبارزه می طلبد.
بیایید به جملات طلایی این کتاب نگاهی بیندازیم:
«این زندگی توست. زندگی ات هر دقیقه یک بار تمام می شود.»
«دوست ندارم بدون زخم بمیرم.»
«در باشگاه مشت زنی، با کسی که می جنگید، هیچ مشکل شخصی ای ندارید. می جنگید که بجنگید.»
«وقتی که می فهمی تمام کسانی که دوستشان داری سر آخر یا طردت می کنند یا یک روز می میرند، گریه کردن برایت خیلی ساده می شود.»
«طولانی ترین زمانی که از کامل شدن انتظار داری، لحظه ای بیش نیست.»
«حالا در لانه ی خوشگلت گیر افتاده ای، چیزهایی که قبلاً صاحبشان بودی، حالا صاحبت شده اند.»
«آن ضرب المثل قدیمی که می گوید چه طور همیشه چیزهایی را از بین می بری که از همه بیشتر دوستشان داری، از هر دو طرف صادق است. نابودی، دو طرفه است.»
همین نمونه ها ثابت می کنند «باشگاه مشت زنی» کتابی پر از نقل قول های طلایی است و اگر فرض بگیریم پالانیکِ همه فن حریف، فقط به خاطر کلمات قصارش در این کتاب مورد تمجید قرار گرفته، به خودی خود بسیار ارزشمند است.
نوشتن برای کسانی که با ادبیات بیگانه اند
در مصاحبه ای با چاک پالانیک در سال 2005، گزارشگر نوشت:
اگر قرار باشد حدس بزنم چرا چاک پالانیک اینقدر پولدار است و در سراسر دنیا طرفدارانی سینه چاک دارد، خواهم گفت علت اصلی محبوبیتش آن است که او برای کسانی رمان می نویسد که به طور معمول، رمان نمی خوانند.
برخی می گویند «دن براون» خالق آثاری چون «راز داوینچی»، «دوزخ» و «طلسم شده» نیز برای افرادی می نویسد که با ادبیات بیگانه اند. اما اگر کسی با آثار «براون» به ادبیات علاقه مند نشود، قطعاً با خواندن رمان های «پالانیک» عاشق رمان خواهد شد.
صدا، نور و حرکت!
چاک پالانیک درباره ی شیوه ی نگارش خود می گوید:
دوست دارم خیلی زود بروم سر اصل مطلب. سعی می کنم داستان را به همان شیوه ای روایت کنم که کسی در کافه داستان تعریف می کند. بی واسطه و با همان سرعت. خودم هم وقتی رمان می خوانم، همین بی واسطگی را می خواهم. به چیزهای اضافه مثل همه ی آن توصیفات انتزاعی و زیاده گویی ها، علاقه ای ندارم.
همین نگرش پالانیک، به ریتم سریع و کلمات صریح «باشگاه مشت زنی» منجر شده است. در این داستان، تأکید پالانیک بیشتر بر کنش هاست تا ویژگی های توصیفی. همیشه چیزی در حال انجام شدن است و کنش های پیش رونده در جای جای کتاب احساس می شوند. تصاویر و صداها از دل کتاب بیرون می آیند و به دلیل همین ویژگی ها، این رمان از بهترین نمونه ها برای اقتباس سینمایی بوده است. انرژی فزاینده ی این کتاب، لحظه ای مخاطب نمی کند.
جملات این داستان، جسورانه نوشته شده اند. به نمونه ای از این جملات جسورانه نگاهی می اندازیم:
چیزی که در انجمن های حمایتی خیلی دوست داشتم این بود که اگر اعضا فکر می کردند مردنی هستی، تمام توجهشان به تو جلب می شد. اگر احساس می کردند این آخرین دفعه ای است که تو را می بینند، واقعاً تو را می دیدند. تمام مسائل شخصی مثل موجودی حساب بانکی و آهنگ های مورد علاقه و موهای درهم برهم شان را از پنجره پرت می کردند بیرون. تمام توجهشان مال تو بود. واقعاً به حرفت گوش می کردند. منتظر نبودند که صحبت هایت تمام بشود تا نوبت حرف زدن خودشان برسد. از متن کتاب
جذابیت های پنهان باشگاه مشت زنی
در باشگاه مشت زنی همه چیز وجود دارد: از انجمن های حمایتی، مشت زنی و ساختن صابون گرفته تا عرفان شرق و پروژه ی «مِیهِم» (به معنی آشوب و اغتشاش) برای ساختن تمدنی بهتر. با ما همراه شوید تا به پشت صحنه ی کتاب و فیلم «باشگاه مشت زنی» برویم و از برخی ناگفته ها، پرده برداریم.
تصویری از «چاک پالانیک» که با طنز خاص خود بر تخته نوشته: «من باشگاه مشت زنی را نوشته ام.»
1. یک دعوای واقعی
چاک پالانیک، از یک تجربه ی واقعی برای نوشتن داستان «باشگاه مشت زنی» الهام گرفته است. او در یکی از سفرهایش، وقتی از بلند بودن صدای موسیقی در مهمانی به میزبان آن شکایت می کند، مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. اما وقتی اول هفته به محل کارش می رود، کسی دربارهی زخم های روی صورتش با او صحبتی نمی کند و همکارانش تظاهر می کنند چیزی نفهمیده اند.
2. داستان یا شایعه؟
زنان و مردان زیادی به چاک پالانیک التماس کرده اند که به آن ها بگوید کجا می توانند باشگاه های مشت زنی واقعی را پیدا کنند و در آن ها عضو شوند. چاک در مصاحبه ای گفته است:
از تعداد زنانی که به دنبال باشگاه مشت زنی هستند، غافلگیر خواهید شد!
اگرچه پالانیک شایعاتی را درباره ی باشگاه های مشت زنی واقعی در شهرهایی مثل نیوجرسی و لندن شنیده، اما او می گوید به این زنان و مردان، اطلاعاتی نمی دهم و می گویم «باشگاه مشت زنی، داستانی ساختگی است.»
3. شخصیت های واقعی
«تایلر دردن» و «مارلا» در رمان «باشگاه مشت زنی» بر اساس شخصیت های واقعی خلق شده اند. چاک پالانیک از شش نفر از دوستانش در خلق داستان استفاده کرده است. دوستی که شخصیت «مارلا» از او الهام گرفته شد، پیش از این که پالانیک نویسنده ی مشهوری شود، آرزو داشت با «برد پیت» دیدار کند. سال ها بعد، «برد پیت» به عنوان بازیگر فیلم انتخاب شد و پالانیک توانست دوستانش را به ملاقات بازیگران فیلم ببرد و آن ها را شگفت زده کند.
4. باشگاه مشت زنی و سلوک عرفانی
ادوارد نورتون و برد پیت، بازیگران اصلی فیلم «باشگاه مشت زنی»، این اثر را با «سلوک بودایی» مرتبط می دانند. اگر چه چاک پالانیک در کتابش به وضوح به عرفان شرق، مراقبه یا مدیتیشن و «ذِن» (شاخه ای از مکتب بودا که در ژاپن، ویتنام و کره رواج دارد) اشاراتی دارد، اما نگاه دو بازیگر فیلم به این مقوله، بسیار جالب است. ادوارد نورتون در این باره می گوید:
در بودیسم، نیروانا (پاکی محض و آرامش مطلق) و سامسارا (دایره ی ابدی تولد و مرگ) وجود دارد. دنیا پر از سردرگمی و عدم هماهنگی است. این دنیا، زمین بازی ماست که در آن تجربیاتی کسب می کنیم که به ما کمک می کنند روشن شویم. نمی گویم «باشگاه مشت زنی» کتاب زندگی و مرگ است، ولی ایده ی آن چنین چیزی است: «به چالش کشیدن خود برای گذشتن از مرزهای دنیا.»
«دیوید فینچر» نیز در یکی از مصاحبه هایش درباره ی سفر قهرمانی راوی داستان می گوید:
مطمئن نیستم این ایده به بودیسم مربوط می شود یا نه، ولی در نوعی از تفکر، در مسیر به سوی روشن ضمیری، باید همه ی تعلقاتت را بکُشی. بنابراین، این اثر درباره ی فرآیند بلوغ و رسیدن به کمال است.
زندگی چاک پالانیک، حقیقتی عجیب تر از داستان
چارلز مایکل پالانیک در 21 فوریه ی 1962 به دنیا آمد. پدر و مادرش، کارول و فِرِد پالانیک، زمانی که او 14 ساله بود، از هم جدا شدند. نام خانوادگی «پالانیک» که اصالتاً اوکراینی است، به شیوه های مختلفی تلفظ می شود. به گفته ی چاک، پدربزرگ و مادربزرگ پدری اش، تصمیم گرفتند آن را با ترکیبی از اسامی خودشان «پاولا» و «نیک» تلفظ کنند. اما چاک، هیچ وقت آن ها را ندید. اگر می خواهید بدانید چرا، خود را برای داستانی جنایی آماده کنید.
پدربزرگ پالانیک، به هنگام جدل بر سر قیمت ماشین خیاطی، به مادربزرگش شلیک کرد و او را کشت. پدر چاک، فِرِد، که در آن زمان سه ساله بود، این واقعه را از زیر تختخواب دید. پدربزرگ چاک، همه ی خانه را گشت و زمانی که شاهدی پیدا نکرد، خودش را نیز کشت.
این داستان، سابقه ی خشونت در خانواده ی پالانیک را به خوبی نشان می دهد.
چاک پالانیک چگونه نویسنده شد؟
این نویسنده در این باره می گوید:
آقای اولسِن در کلاس پنجم باعث شد بخواهم نویسنده شوم. او گفت: چاک تو استعداد خیلی خوبی داری و این کار خیلی بهتر از آتش سوزاندن است. پس ادامه بده! همین جمله باعث شد نویسنده شوم.
شعری آهنگین و با قافیه درباره ی اژدها از چاک پالانیک در کلاس پنجم
از روزنامه نگاری تا مکانیکی
چاک در سال 1980 از دبیرستان کلمبیا در حالی فارغ التحصیل شد که جایزه ی «شوخ ترین بچه ی کلاس» را برده بود. او پس از دبیرستان، وارد دانشگاه اورِگان شد و مدرک کارشناسی خود را در رشته ی روزنامه نگاری دریافت کرد. پالانیک مدتی را به عنوان روزنامه نگار در روزنامه ی محلی پورتلند کار کرد، اما خیلی زود از این حرفه خسته شد و تعمیر ماشین های سنگین روی آورد. در این دوره، تجربیات او در زمینه های مختلف از جمله کار کردن به عنوان نگهبان بیمارستان و عضویت در گروهی عصیانگر به نام «کاکوفونی» (The Cacophony Society) در زندگی او نقش مهمی داشت (Cacophony به معنای صدای ناهنجار و خشن است). این گروه، که کارهایی آنارشیستی و خارج از روند مرسوم جامعه انجام می دادند، الهام بخش پالانیک در خلق پروژه ی مِیهِم کتاب «باشگاه مشت زنی» بود.
وسعت دید یک محقق
چاک پالانیک به تحقیق های فراوانش مشهور است. او می گوید که پژوهش، بخش مورد علاقه ی کار و نیروی محرکه ی رمان هایش است. پالانیک، اطلاعات هر کتابی را که می خواند، به جمله ای یک خطی تبدیل می کند. از کارهای مورد علاقه ی این نویسنده ی مبتکر، نوشتن در فضاهای عمومی و تماشای مردم است. او می تواند ساعت ها مردم را در حال انجام کارهایشان نگاه کند. می گویند اگر چاک پالانیک را در خیابان ببینید و با او گفت و گویی کوتاه داشته باشید، احتمال زیادی وجود دارد که بعدها در یکی از کتاب هایش خودتان را پیدا کنید. او در این باره می گوید: «من ترکیبی از کارهای افرادی هستم که تا به حال شناخته ام.»
«باشگاه مشت زنی» پر از پیچ و خم های داستانی جذاب است و تک تک جملات آن با مهارتی بی همتا نوشته شده اند. در این کتاب، با وجود پراکندگی های روایتی، خط اصلی داستان گم نمی شود.
«باشگاه مشت زنی» کتاب زمانه ی ماست و حتی اگر فیلم جریان سازِ ساخته شده بر اساس آن را بارها و بارها دیده باشید، به طور حتم خواندن کتاب «پالانیک» خالی از لطف نخواهد بود.