دیدن بدیهیات و درک لذت تغییر با گرام سیمسیون



اگر به دنبال یک کتاب سرگرم کننده با داستانی تأثرگذار و به یاد ماندنی هستید، رمان های گرام سیمسیون انتخاب فوق العاده ای به نظر می رسد.

«دان»، دانشمندی است که روابط عمومی خوبی ندارد و از قدرت تشخیص طنز و کنایه در صحبت های اطرافیانش هم بی بهره است. «رزی»، زن جوان زودرنجی است که معمولاً از طعنه و کنایه در حرف هایش استفاده می کند. اگر این دو شخصیت را کنار هم بگذارید، داستان فوق العاده سرگرم کننده ی کتاب «پروژه رزی»، اولین رمان مشاور فناوری اطلاعات استرالیایی، «گرام سیمسیون»، به وجود می آید. این رمان، یک کمدی جذاب درباره ی ژن شناسی با استعداد است که از نظر عاطفی با چالش های زیادی رو به روست و قصد دارد به کمک یک پرسش نامه ی به دقت طراحی شده، همسر مناسبی برای خود پیدا کند. اگر به دنبال یک کتاب سرگرم کننده با داستانی تأثرگذار و به یاد ماندنی هستید، رمان «پروژه رزی» انتخاب فوق العاده ای به نظر می رسد.

البته اگر نتوانیم شیرینی و جذابیت پنهان در پشت رفتارهای نسبتاً عجیب «دان تیلمن» را ببینیم، جذابیت های داستان را از دست خواهیم داد. اما راوی 39 ساله ی سخت پسند و فوق العاده کارآمد این داستان، از لحظه ای که درباره ی «مسئله ی همسر» شروع به صحبت می کند، خود را در دل مخاطبین جای می دهد. درست مثل «کریستوفر بون»، راوی پانزده ساله ی رمان «مارک هادون»، «ماجرای عجیب سگی در شب»، راوی این رمان نیز، نه تنها علیرغم رفتارهای عجیب و غریبش، بلکه دقیقاً به خاطر همین رفتارها بسیار جذاب از آب درآمده است.

شوخی ای که در کتاب «پروژه رزی» به چشم می آید این است که «انسان اغلب نمی تواند چیزی را ببیند که به او نزدیک و برای دیگران بدیهی است.» این موضوع بیش از همه در مورد «دان» صدق می کند که مشخصاً به گونه ای از بیماری اوتیسم مبتلاست و اطلاعی هم از آن ندارد. او همچنین نسبت به علاقه اش نسبت به «رزی جارمن»، زنی زیبا و دانشجوی دکترای روان شناسی، نیز بی توجه است.

«دان» که مدام در درک معنای نشانه های اجتماعی با مشکل مواجه است، فکر می کند «رزی» توسط بهترین دوست و همکارش، «جین»، به عنوان کاندیدی برای «پروژه ی همسریابیِ» او فرستاده شده است. او همچنین کار نیمه وقت «رزی» در بار را با هویت کلی او اشتباه می گیرد و فکر می کند «رزی» گزینه ی به شدت نامناسبی است چون سیگار می کشد، آشپزی نمی کند و همیشه دیر می رسد.

با این حال، «دان» برخلاف رفتار معمول – و البته زمان بندی دقیق خود – به «پروژه ی پدریابی» رزی وارد می شود؛ پروژه ای که رزی در آن به دنبال پدر واقعی خود می گردد. این پروژه  آن ها را به نیویورک می کشاند، «جایی که عجیب و غریب بودن، اشکالی ندارد.»

«دان» احمق نیست و می داند در روابط اجتماعی با مشکل رو به روست. ولی برای او سخت است که بفهمد چرا مردم با سیستم غذایی استاندارد و فکر شده اش مشکل دارند یا چرا ژاکت گور-تِکس مشخصاً بهتر و نفوذناپذیرش در رستوران های شیک پذیرفتنی نیست. او در اولین شامشان با هم، به رزی می گوید «به عنوان یک پیشخدمت، خیلی باهوشی.» رزی با ترشرویی جواب می دهد: «تعریف و تمجیدها تمومی ندارن!» دان در این باره با خود فکر می کند:

به نظر داشتم خوب پیش می رفتم و به خودم اجازه ی داشتن یک لحظه رضایت رو دادم، و اون رو هم با رزی سهیم شدم.

 

«دان» با وجود تمام رفتارهای برنامه ریزی شده و مشکلش در روابط اجتماعی، به هیچ وجه شخصیتی تغییرناپذیر نیست و بخشی از داستان کتاب «پروژه رزی» درباره ی لذت های ناشی از پذیرش و آمادگی برای تغییر است. «دان» که اعتقاد محکمی خودپروری دارد، مجاب شده که آدم می تواند هر چیزی را با نظم و تمرین یاد بگیرد؛ هر چیزی مثل علم مخلوط کردن نوشیدنی ها و یا رقص (که این مورد را از کتاب ها و تمرین با یکی از اسکلت های دپارتمان آناتومی دانشگاه یاد گرفته است).

«دان» بعد از این که حین یکی از کلاس هایش، دانشجویان را با جواب دادنِ تماسی شخصی، حسابی به خنده می اندازد، می گوید: «خوشبختانه عادت دارم که سهواً سرگرمی ایجاد کنم.» این داستان خواندنی احساس برانگیز که چالش ها – و لذت های – ناشی از عواطف را گرامی می دارد، جذابیت های زیادی را در خود جای داده است: دیالوگ های گیرا، ضرباهنگ عالی، شوخی های عجیب، کمدی اسلپ استیک و موقعیت، زوجی دوست داشتنی و پیچ و خم های داستانی فراوان. جای تعجب نیست که «پروژه رزی» به سینما هم راه یافته و فیلم ساخته شده بر اساس آن در سال 2019 عرضه می شود. ولی اول آن را بخوانید!


گرام سیمسیون می گوید:

وقتی کتاب را برای مردها امضا می کنم، اغلب برایشان می نویسم: «کمی دان تیلمن در همه ی ما وجود دارد.»

«دان» – شخصیت کمیک بسیار موفق سیمسیون، استاد ژنتیک استرالیایی که به نوعی از اوتیسم مبتلاست – با کتاب «پروژه رزی» به دنیای داستان داستان ها پا گذاشت، در حالی که در جست و جوی خود برای یافتن عشق، از پرسش نامه ها و جداول مختلف استفاده می کرد و ملاقاتش با زنی جوان و پرانرژی به نام «رزی» برنامه هایش را کاملاً تغییر داد.

«پروژه رزی» یک کمدی-رمانتیک هوشمندانه است که به یک اندازه برای مردها و زن ها جذاب بوده است؛ به یک اندازه ولی به شکلی متفاوت. سیمسیون در این رابطه توضیح می دهد:

خانم ها بیشتر بهش می خندند تا آقایان. در واقع به هر کاری که دان انجام می دهد، می خندند، در حالی که یک مرد می گوید: «این منطقی بود – این هم منطقی بود – خوب، این  شاید کمی زیاده روی بود...

 

سیمسیون که با «دان» و «رزی» موفقیت زیادی به دست آورد، با ادامه ی این داستان جذاب در کتاب «پدیده رزی» به کتاب فروشی ها بازگشته است. نویسندگی با کار روزانه ی قبلی سیمسیون در ملبورن به عنوان طراح اطلاعات و مشاور فناوری اطلاعات، تفاوت های زیادی دارد. همه چیز از جایی شروع شد که او به فکر ساختن فیلمی از داستان های خود افتاد. بعد از این که یکی از همکاران سیمسیون از فیلمنامه ی او تعریف کرد، او شرکت خود را فروخت و در سال 2007 فیلمنامه نویسی را پی گرفت. سیمسیون در پایان این مسیر، شخصیت ها، داستان و لحن خنده دار ویژه اش را داشت ولی خبری از منابع مالی نبود. او به همین خاطر، «پروژه رزی» را به یک رمان تبدیل کرد. اثر سیمسیون در سال 2012 «جایزه ی ادبی رمان های چاپ نشده» را دریافت کرد که همین جایزه، ناشران را برای چاپ آن ترغیب نمود. «پروژه رزی» خیلی زود، به رمانی پرفروش و پرطرفدار در استرالیا تبدیل شد و از آن زمان تا کنون در 42 کشور، در مجموع به فروش میلیونی دست یافته است.

تعجبی ندارد که نوشتن ادامه ای برای این رمان، حرکت هوشمندانه ای به نظر برسد. ولی آیا سیمسون نگران بازگشت به داستان «دان» بود؟

کمی نگران بودم پس چند فصل نوشتم تا ببینم هنوز هم جذابیت دارد یا خیر.

او نگرانی هایی داشت اما تصمیم گرفت که شخصیتی همچون «دان»، مانند هدیه ای است که زیاد تکرار نمی شود. «اگر داستان را به درستی جلو ببرید، نیازی نیست نگران خلق شوخ طبعی و طنز باشید: هر جا که دان می رود، جریان ادامه پیدا خواهد کرد، بامزه خواهد بود.»

البته سیمسون نگران این مسئله هم بود که منتقدان شاید برخورد مناسبی نداشته باشند.

رک بگویم، مطمئن بودم که خوانندگانم حداقل یک بار را بر می گردند ولی ممکن بود شهرتم به عنوان نویسنده را به باد بدهم. ولی نسبتاً خیلی زود فهمیدم – به نظر خودم البته – که کتاب دوم از اولی قوی تر است.

 

اما عنوان کتاب «پدیده رزی» چگونه انتخاب شد؟ سیمسیون در این باره می گوید:

با کمی سختی! چند ناشر در سراسر جهان داشتم که همگی خواسته ها و نظراتی مختلف داشتند؛ و البته قدرت این که پیشنهادات خود را مطرح کنند – بعضی از پیشنهادهایشان خوب بود و بعضی دیگر چنگی به دل نمی زد. ناشرم در ایالات متحده، نشر Simon & Schuster، کلمه ی «رزی» را در عنوان می خواست و نهایتاً یک هفته صرف این کار کردم که بعد از «رزی»، کلمه ای انتخاب کنم. «اثر» (Effect که در ترجمه ی فارسی «پدیده» ترجمه شده) در همان لحظه ای که به ذهنم رسید، حس خوبی داشت. مثل «اثر پروانه ای» – تغییری کوچک که تأثیر بزرگی دارد؛ این کلمه به علم هم ربط داشت. ناشرانم – همگی – از آن خوششان آمد.

اما کتاب «پروژه رزی» یک کمدی-رمانتیکِ مبتنی بر فرمول و قواعد ژانر بود. چگونه می توان داستان را پس از یک «پایان خوش» ادامه داد؟ در یک کلمه: حاملگی.
در واقع سیمسیون در حال کار بر روی رمان دیگری بود ولی وقتی «پدیده رزی» به ذهنش رسید، آن هم سر میز شام با دوستی که حاملگی اش را جشن می گرفت، خوشحال بود که قرار است دوباره سراغ دنیای جذاب «دان» و «رزی» برود. احتمالاً ادامه ی سومی نیز در سال های آینده به چاپ خواهد رسید.

«دان» وقتی یک موقعیت اجتماعی را به اشتباه متوجه می شود، از همیشه بامزه تر است؛ او در چنین شرایطی می تواند اعصاب خرد کن باشد اما همزمان موفق می شود احساسات مخاطب را با خود همراه سازد. و چه چیزی بهتر از پدر شدن می تواند چالش های بیشتری را ایجاد کند؟

سیمسیون در این باره می گوید:

مشکل دان با سر و کار داشتن با پیچیدگی های جامعه و قوانینِ اغلب ساده ای است که ما را محاصره کرده اند. دان تیلمن نیاز دارد که همه ی افراد را تحلیل کند و به همین خاطر این حقیقت را به ما نشان می دهد که چقدر قوانین زیادی وجود دارند.

گرام سیمسیون پدر دو فرزند است که حالا حدوداً بیست ساله هستند. همسرش، آن، روان پزشک و نویسنده است. سیمسیون در این باره که از زندگی خودش می نویسد، بی پرده حرف می زند ولی پرسیدن این سؤال که آیا تجربیات شخصی اش روی داستانش، اثر گذاشته اند، کمی زیاده روی به نظر می رسد چون در کتاب «پدیده رزی»، «دان» با شنیدن خبر حاملگی تحت فشار عصبی شدیدی قرار می گیرد، به خاطر «زیر نظر گرفتن» بچه ها بازداشت می شود و رژیم غذایی دیوانه واری را آغاز می کند... سیمسیون در این مورد بیان می کند:

نقطه ی شروع اصلی، حرفی بود که به مردهایی می زدم که قرار بود برای اولین بار پدر شوند: «همسرت قرار است برای مدتی کاملاً روی بچه متمرکز باشد، وقت زیادی برای تو و خودش نخواهد داشت – و تو باید مسئولیت این شرایط را بپذیری. مسئولیت پذیر باش – بیرون رفتن های رمانتیک و از این جور کارها حالا وظیفه ی تو خواهد بود. انجامش بده.»

سیمسیون وقت زیادی را صرف کار بر روی فیلمنامه ی اصلی «پروژه رزی» کرده است. شرکت سونی حقوق ساخت فیلم اقتباسی را خریداری کرد و از او خواست تا فیلمنامه اش را بنویسد. او می گوید:

داستان خیلی به رمان نزدیک است ولی کتاب و سینما، رسانه های متفاوتی هستند – نمی خواستم فقط از کتاب محافظت کنم و به آن وفادار بمانم. می خواستم بهترین داستانی را که می توانم، بر روی پرده ی سینما روایت کنم و اگر با داستان کتاب فرق داشته باشد هم مشکلی نیست.

«دان» بدون شک نقش جذابی برای یک بازیگر خواهد بود: خوش قیافه، با استعداد، ماهر در آشپزی و درست کردن نوشیدنی ولی همچنین با وضعیتی که او را به یک «بیگانه» تبدیل می کند و این فرصت را در اختیار بازیگر قرار می دهد که تصویری پرظرافت و چندوجهی را از یک شخصیت ارائه کند.


این «وضعیت متفاوت»، احتمالاً مشکلی بوده که سیمسیون هم با آن مواجه بوده است. او در این باره می گوید:

سؤالاتی اخلاقی داشتم که باید جواب می دادم: آیا داریم به یک اختلال می خندیم؟

او این ماجرا را خیلی جدی گرفت و از دوستانی با تجربیات شخصی یا خانوادگی در رابطه با «سندرم آسپرگر» (نوعی از اختلال رشد عصبی) خواست تا پیش نویس های او را بخوانند. خوشبختانه، همه داستان را دوست داشتند.
با این حال سیمسیون هنوز هم نگران بازخوردهای بعد از چاپ بود ولی اکنون اعتقاد دارد که کتابش توسط جامعه ی آسپرگر «به طرز شگفت انگیزی» خوب پذیرفته شد. «فکر می کنند واقعی است. چند نفر از آن جامعه واقعاً کتاب را خریده اند تا آن را به دوستانشان بدهند و بگویند «این اختلال این گونه است».»

این «واقعی و ملموس» بودن به این خاطر است که «دان» تقریباً بر اساس افرادی نوشته شده که سیمسیون در طول سی سال کار در فناوری اطلاعات با آن ها کار کرده و دوست شده بود.

این کار آگاهانه نبود ولی در پشت نوشته هایم، عشق و محبتی نسبت به این افراد وجود دارد. نمی خواستم آن ها را به سخره بگیرم.

سیمسیون همچنین پافشاری می کند که افراد مشابه «دان»، انسان هایی «غیرعادی» نیستند: «تقریباً همه ی کسانی که به جشن امضای کتاب می آیند، فردی مثل دان را می شناسند.»