رماننویس و نمایشنامهنویس نروژی، «یون فوسه»، جایزهی «نوبل ادبیات» را در سال 2023 به خاطر آثاری که «ناگفتنی ها را بیان می کنند»، از آن خود کرد.
«فوسه» در طول مسیر حرفهای خود که بیش از چهار دهه به طول انجامیده، رمان، نمایشنامه، شعر، داستان، کتاب کودک، و مقاله های متعددی را خلق کرده است. آثار او تا کنون به بیش از پنجاه زبان مختلف ترجمه شده و نمایشنامه های این نویسنده بارها و بارها در سراسر جهان به اجرا درآمده است.
«فوسه» در مزرعهای کوچک در مناطق غربی کشور نروژ بزرگ شد، و پس از پایان دبیرستان، به تحصیل در رشتهی ادبیات در دانشگاه «برگن» روی آورد. او که اغلبِ سال های فعالیت خود را به عنوان نویسندهای تمام-وقت سپری کرده، تجربهی کار در شغل هایی دیگر را نیز در کارنامه دارد: فعالیت به عنوان یک ژورنالیست؛ تدریس در «آکادمی نویسندگی»، در جایی که نویسندهی نروژی مشهور، «کارل اُوِه کناسگور»، یکی از شاگردانش بود؛ و کار به عنوان مشاور ادبی، به عنوان نمونه در پروژهی ترجمهی مجددِ «کتاب مقدس» به زبان نروژی.
من «سیگنَه» را می بینم که دراز کشیده روی کاناپهی توی اتاق و به همان چیزهای معمول نگاه می کند؛ میز قدیمی، آتشدان، هیزمدان، تخته های قدیمی دیوارها، پنجرهی بزرگِ رو به «فیورد»، به این ها نگاه می کند، بدون این که دیده باشد، و همه چیز عین قبل است، چیزی عوض نشده، با این حال با خودش می گوید همه چیز فرق کرده چون از وقتی او غیب شده و گم مانده، هیچ چیز مثل قبل نیست. «سیگنَه» هست بیآن که باشد، روزها می آیند و می روند، شب ها می آیند و می روند، و او هم همراهشان آهسته می رود، بیآن که بگذارد چیزی ردِ چندانی بر جا بگذارد یا تفاوت چندانی پیش بیاورد، و اصلا می داند امروز چه روزی است؟ با خودش می گوید بلهه خب، امروز باید پنجشبه باشد و مارس باشد و سال 2002. بله، تا اینجایش را می داند، ولی این که چندم است و از اینجور چیزها، آنقدرها نمی داند و در هر صورت، چرا باید زحمتی به خودش بدهد؟ چه اهمیتی دارد؟—از کتاب «آلیس پای آتش» اثر «یون فوسه»
نخستین رمان «فوسه»، کتاب «سرخ، سیاه»، در سال 1983 به چاپ رسید اما خود این نویسنده، یک داستان کوتاه به نام «او» را آغازگرِ مسیر ادبی خود در نظر می گیرد—اثری که در سال 1981 در یک روزنامهی دانشجویی انتشار یافت. از همان ابتدا، ویژگی هایی ثابت و مشخص در نثر «فوسه» به چشم می خورد: تکرار، مونولوگ درونی، و سبکی آهنگین و احساسبرانگیز. او در طول دههی 1980 به نوشتن داستان، شعر، و کتاب های کودک ادامه داد، اما تحول بزرگ در مسیر ادبی این نویسنده، در سال 1989 و با انتشار رمان «قایقخانه» رقم خورد.
«فوسه» پس از مطرح کردن نام خود به عنوان رماننویس، شاعر، مقالهنویس، و نویسندهی کتاب های کودک، به دنیای خلق نمایشنامه قدم گذاشت. او نخستین نمایشنامهی خود را در سال 1992 نوشت، و بعدها آن را یکی از بزرگترین رویدادهای زندگیاش توصیف کرد. کتاب «کسی می آید» اولین نمایشنامهی «فوسه» بود، اگرچه اثری دیگر به نام «هرگز جدا نخواهیم شد» به نخستین نمایشنامهی او تبدیل شد که بر روی صحنهی تئاتر—در سال 1994—به اجرا درآمد.
«فوسه» در این برهه، با سرعتی خیرهکننده به خلق نمایشنامه های متعدد پرداخت و خیلی زود، راه خود را به مهمترین صحنه های اجرای تئاتر در نروژ باز کرد. پس از گذشت فقط چند سال، نمایشنامه های او در خارج از کشور نیز بر روی صحنه به اجرا درآمد. موفقیت بینالمللی برای «فوسه» در سال 1999 از راه رسید، وقتی کارگردان فرانسوی، «کلود رِژی»، نمایشنامهی «کسی می آید» را در حومهی پاریس بر روی صحنه برد. یک سال بعد، نمایشنامهای دیگر از او با عنوان «نام» در «فستیوال سالزبورگ» در برلین اجرا شد. این دو اجرا، مسیر را برای موفقیت نمایشنامه های «فوسه» در عرصهی بینالمللی هموار کرد.
اگرچه «فوسه» در خارج از نروژ بیشتر به عنوان یک نمایشنامهنویس شناخته می شود، اما او در سایر قالب ها نیز به موفقیت های بزرگی دست یافته است. عناوین جذاب و قابلتوجهی در میان رمان های او به چشم می خورد: کتاب «مالیخولیا» در دو بخش، به ماجرای زندگی نقاش نروژی، «لارس هِرتِرویگ»، می پردازد؛ کتاب «صبح و بعد از ظهر» دربارهی تولد یک کودک و روز مرگ او در چندین دهه بعد است؛ و همچنین سهگانهی «فوسه» که شامل «بیداری»، «رویاهای اُلاو»، و «خستگی» می شود—داستانی زیبا و تشویشآور دربارهی نوازندهای به نام «آسله» و دوستش، «آلیدا»، که «جایزه ادبی انجمن نوردیک» را در سال 2015 برای این نویسنده به ارمغان آورد.
«فوسه» علاوه بر خلق آثار ادبی، به نقد و بررسی آثار سایر نویسندگان پرداخته و ترجمه های متعددی را به زبان «نروژی نو»—یکی از دو زبان رسمی در نروژ—ارائه کرده است.
با خودش می گوید چرا مدام همینطور آنجا می ایستد، وقتی چیزی برای دیدن نیست، و فقط کاش الان بهار بود، با خودش می گوید کاش فقط الان بهار می آمد، با روشناییاش، با روزهای گرمترَش، با گل های کوچک توی مرغزار، با درخت هایی که غنچه می کنند و برگ ها، چون این تاریکی، این تاریکیِ همیشگی، با خودش فکر می کند که طاقتش را ندارد، و باید چیزی به او بگوید، و بعد با خودش می گوید انگار هیچ چیز دیگر مثل قبل نیست، و نگاهی به دور و بَر اتاق می اندازد و بله، همه چیز مثل قبل است، چیزی فرق نکرده، با خودش می گوید چرا چنین فکری می کند؟ چرا چیزی باید فرق کرده باشد؟ با خودش می گوید چرا باید از این فکرها بکند؟ همین که چیزی اصلا می تواند فرق بکند؟—از کتاب «آلیس پای آتش» اثر «یون فوسه»
طولانیترین اثر «فوسه» تا کنون، «سِپتولوژی» یا «هفتگانه» نام دارد. او نوشتن این اثر را در سال 2013 آغاز کرد—در برههای که «فوسه» از نوشتن نمایشنامه فاصله گرفته بود. او روشِ نوشتنِ کتاب «هفتگانه» را «نثر آهسته» نامیده است: سبکی شکل گرفته از لایه ها، صحنه ها و معناهای متغیر که به نوعی، نقطهی مقابلِ آثار نمایشیِ سریع و بیوقفه است. هفت بخشِ این اثر در سه جلد به چاپ رسیده است: «نام دیگر»، «من، دیگری است»، و «یک نام نو».
کتاب «سپتولوژی»، روایتی تفکربرانگیز و جذاب دربارهی ماهیت هنر و خدا است، دربارهی اعتیاد به الکل، دوستی، عشق، و البته گذر زمان. این اثر تا کنون به بیش از بیست زبان ترجمه شده و به شکل گسترده مورد تحسین قرار گرفته است. «فوسه» جوایز متعددی را برای کتاب «هفتگانه» به دست آورده، از جمله جایزهی «براگه» (مهمترین جایزهی ادبی نروژ)، و همچنین نامزد دریافت جوایز معتبری همچون جایزهی «بوکر» و «جایزهی ملی کتاب آمریکا» شده است.
«فوسه» در سال های اخیر، دوباره به نوشتن نمایشنامه روی آورده و آثاری را برای اجرا بر روی صحنهی تئاتر آفریده است. یکی از آخرین آثار «فوسه» به نثر، رمان «درخشش»، در بهار سال 2023 به انتشار رسید. این داستان، روایتی درخشان است که به کاوش در مرز میان زندگی و مرگ می پردازد.
سال 2023 علاوه بر به ارمغان آوردن جایزهی «نوبل ادبیات» برای «یون فوسه»، چهلمین سالگرد انتشار نخستین اثر ادبی او، رمان «سرخ، سیاه» نیز به حساب می آید.