«لوئیجی پیراندلو» که در سال 1867 در ایتالیا به دنیا آمد، در ابتدا نام خود را به عنوان داستاننویس و شاعر مطرح کرد. او مدتی بعد به ادبیات نمایشی روی آورد و 44 نمایشنامه را آفرید—از جمله آثار درخشانی همچون «شش شخصیت در جست و جوی نویسنده» و «هانری چهارم». «پیراندلو» به خاطر مشارکت های ماندگار خود در تئاتر و به طور کلی ادبیات، جایزه ی «نوبل ادبیات» را در سال 1934 از آن خود کرد.
نمایشنامه های «پیراندلو»، رگه هایی مشخص از «پست-مدرنیسم» را در خود جای دادهاند، هم از طریقِ زیرِ سوال بردنِ قواعد مرسوم در مورد مفاهیم متضاد و هم به واسطهی در هم شکستن مبانی تثبیت شده در مورد «حقیقت» در زندگی. از آنجایی که او اغلبِ نمایشنامه هایش را پس از پایان جنگ جهانی اول نوشت، حضور مضامینی مشخص همچون زوال هنجارهای اجتماعی، استیصال، پوچی، و ماهیت سیالِ واقعیت در آن ها کاملا قابل درک است.
هنرپیشه مرد: «معذرت می خواهم. من باید حتما این کلاه آشپزی سرم باشد؟» کارگردان: «معلومه. نویسنده خواسته است. (اشاره به نمایشنامه) ایناهاش. نگاه کن.» هنرپیشه مرد: «آخه کار بیربطیه.» کارگردان: (عصبانی) «بیربطه؟ من چه کار کنم؟ به من چه مربوطه که دیگه از فرانسه نمایشنامه برایمان نمی آید و ما مجبوریم همین نمایشنامه های «پیراندلو» را کار کنیم که آدم یک کلمه هم ازش چیزی نمی فهمد. مثل این که عمدا خواسته من و شما و تماشاگرها را دست بیندازد. (بازیگران می خندند. کارگردان به هنرپیشه اول نزدیک می شود.) بله. شما هم با اجازهتان این کلاه را سر می گذارید و تخممرغ هایتان را هم می زنید. خیال می کنی توی یک نمایشنامه معمولی بازی می کنی؟ نه جانم.—از کتاب «شش شخصیت در جست و جوی نویسنده» اثر «لوئیجی پیراندلو»
«پیراندلو» از طریق تئوری ها و تکنیک های منحصربهفرد خود، نگرشی بدیع را نسبت به تئاتر مدرن ارائه کرد. منتقد آمریکایی برجسته، «رابرت بروستاین» در این مورد بیان می کند: «تأثیرگذاری های او بر درامای مدرن در قرن بیستم، کمنظیر بوده است. او با رنج و استیصال خود در مواجهه با ماهیت هستی، ظهور «سارتر» و «کامو» را پیشبینی می کند؛ با بینش های خود در مورد فروپاشی هویت و انزاوی انسان، ظهور «ساموئل بکت» را پیشبینی می کند؛ با جنگ خود در مقابل زبان، تئوری ها، مفاهیم و آگاهی جمعی، ظهور «اوژن یونسکو» را پیشبینی می کند؛ و با روش مواجههی خود با مسئلهی حقیقت و وهم، ظهور «یوجین اونیل» و سپس «هارولد پینتر» و «ادوارد آلبی» را پیشبینی می کند.»
علاوه بر این ها، «پیراندلو» راه را برای تئاتر تجربیِ «هنریک ایبسن»، «آگوست استریندبرگ» و «جورج برنارد شا» هموارتر از پیش کرد. این سه نمایشنامهنویس برجسته تصمیم گرفتند از روش های مرسوم، اخلاقگرا و گهگاه بیش از اندازه احساسی فاصله بگیرند. با این وجود، در حالی که «ایبسن» و «شا» و سایر دراماتیست های فلسفهگرا بیشتر به مشکلات برآمده از رفتار فرد در جامعه می پرداختند، «پیراندلو» دغدغهی مسئلهای را داشت که به نظرش عمیقتر و گیجکنندهتر بود: «فرد» چگونه تعریف می شود؟ یا به شکل کلی، اهمیت هر فرد در جهانی پرآشوب و از هم گسیخته چیست؟
بحران هویت، انسان را در قرن بیستم با سوالاتی هستیگرایانه مواجه کرد: من چه کسی هستم؟ چه می خواهم؟ چه چیزی واقعی و چه چیزی غیرواقعی است؟ «پیراندلو» در نمایشنامه «شش شخصیت در جست و جوی نویسنده» تلاش می کند تا از طریق شخصیتپردازی، این گونه از پرسش ها را مورد توجه قرار دهد. شش شخصیت در این نمایشنامه، نامی ندارند و فقط از طریق نقش هایشان، مانند «پدر»، «دختر» و غیره، شناخته می شوند.
دستیار: (وارد می شود.) «معذرت می خواهم. چند نفر آمدهاند می خواهند با شما صحبت کنند.» کارگردان: «با من کار دارند؟ وسط تمرین؟ صد دفعه گفتم موقع کار مزاحم من نشوید.» شش شخصیت وارد می شوند و در کناری می ایستند. کارگردان: «خب چه فرمایشی دارید؟» پدر: (جلو می آید.) «معذرت می خواهم. عرض کنم که ما دنبال یک نویسنده می گردیم.» کارگردان: (عصبانی، ضمنا کنجکاو) «نویسنده؟ کدام نویسنده؟» پدر: «فرقی نمی کند. هر نویسندهای که باشد.» کارگردان: «نمایشنامه ما جدید نیست که نویسندهاش اینجا باشد.» دختر: (خوشحال) «پس چه بهتر. ما می توانیم نمایشنامه جدید شما باشیم.»—از کتاب «شش شخصیت در جست و جوی نویسنده» اثر «لوئیجی پیراندلو»
موضوع بحران هویت، در شخصیت همنام با عنوانِ نمایشنامهی «هانری چهارم» شکل آشکارتری به خود می گیرد. شخصیت اصلی داستان پس از حادثهای که منجر به آسیب دیدن مغزش می شود، تصور می کند که واقعا «هنری چهارم» است. پس از این اتفاق، شخصیتپردازیِ کاراکترها به دو بخش تقسیم می شود—خانوادهی «هانری» و مشاورین در یک طرف، و خود «هانری» در طرف دیگر. تمام کاراکترها به جز «هانری»، هویتی دوگانه، و به تبع آن، دو نام دارند. در طرف مقابل، شخصیت اصلی فقط یک نام غیرواقعی دارد و اسم حقیقی او هرگز به مخاطبین گفته نمی شود.
این شخصیت علیرغم این که «دیوانه» شده است، تنها کاراکتری است که هویتی ثابت دارد—موضوعی که باعث می شود او به شکلی متناقض، تنها کاراکتر واقعی در نمایشنامه باشد. شخصیت «هانری» به واسطهی گذار میان مفاهیم دوگانهی «سلامت عقل» و «جنون»، تجسمی از نگرش «پیراندلو» در مورد در هم شکستنِ تضادهای مرسوم از جمله واقعیت و توهم است. «پیراندلو» مخاطبین را وادار می کند در مورد این سوالات بیشتر بیندیشند: آیا «هانری چهارم» انسانی واقعی است یا کاراکتری غیرواقعی؟ معنای سلامت عقل و دیوانگی چیست؟ چگونه ممکن است دیوانگی به پناهگاه انسانی تبدیل شود که در جستوجوی هویتی ثابت است؟
استفاده از آینه و معناهای استعاریِ آن در نمایشنامه های «پیراندلو»، یکی دیگر از تکنیک های مهم او برای پرداختن به مسئلهی هویت است. «پیراندلو» در این باره بیان می کند: «انسان بدون نگاه کردن به خودش زندگی می کند. پس آینهای را در مقابل او قرار دهید و وادارش کنید خودش را هنگام زیستن تماشا کند—در میان نوسانِ امیالش.» آینه در نظر «پیراندلو»، ابزاری برای مواجهه با خویشتن و فرصتی برای اندیشیدن دربارهی آن است.
«پیراندلو» از طریق ارائهی فرمول «تئاتر در تئاتر»، تکنیکِ آینه را گسترش می دهد. این تکنیک که شبیه به عروسک های تودرتوی روسی («ماتریوشکا») به نظر می رسد، قالبی رایج در تکنیکِ «میز آن آبیم» (به معنای قرار دادن نسخهای از یک عکس درون خود آن عکس) در تئاتر به حساب می آید. «پیراندلو» با استفاده از این فرمول، مخاطبین را از همان ابتدا به پشت صحنهی نمایش می برد. او خودِ تئاتر، و فرآیندها و عناصر آن را روی صحنه می آورد و می توان این دسته از آثار او را تمثیلی از خود هنر نمایش در نظر گرفت. «شش شخصیت در جست و جوی نویسنده» و «هانری چهارم» نمونه هایی عالی از مفهومی هستند که «پیراندلو» آن را «تئاتر آینه» می نامد: نمایشی که آینهای را در مقابل خودِ تئاتر قرار می دهد.
کارگردان: «دارید چی سر هم می کنید؟» پدر: «دیوانگی موقعی است که انسان دنبال مسائل قابل قبول بگردد فقط به این علت که آن مسائل می توانند توهمی از حقیقت باشند. متأسفانه باید عرض کنم که این دیوانگی، پایه و اساس حرفهی شماست.» هنرپیشگان: (همگی اعتراض می کنند.) «هووو.» کارگردان: (بلند می شود و پدر را ورانداز می کند.) «واقعا نظر شما این است که شغل ما، شغل دیوانه هاست؟» پدر: «خب دیگر. وقتی آدم حقیقت کاذب بسازد... بدون این که اصلا به این کار احتیاجی داشته باشد... فقط به خاطر تفریح...»—از کتاب «شش شخصیت در جست و جوی نویسنده» اثر «لوئیجی پیراندلو»
تئوری ها و تکنیک های «لوئیجی پیراندلو» تأثیراتی غیرقابلانکار بر مسیر و استانداردهای تئاتر مدرن داشتهاند—به خصوص بر «تئاتر ابزورد». شیوهی پرداخت او به مضمون هویت در برترین نمایشنامه هایش، یکی از عواملی است که به سبک و تکنیک های منحصربهفرد این نمایشنامهنویس جریانساز شکل داده است.