«اکتاویو پاز»: افتخار ادبیات مکزیک



اکتاویو پاز، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، بر طیف وسیعی از سبک های نگارش تسلط داشت، از جمله مجموعه‌های متعدد شعر و آثار غیرداستانی.

«اکتاویو پاز»، نویسنده و شاعری مکزیکی بود که در زمره ی مهم ترین چهره های ادبی آمریکای لاتین در قرن بیستم در نظر گرفته می شود. او بر طیفی وسیع از سبک های نگارش تسلط داشت، از جمله مجموعه های متعدد شعر و آثار غیرداستانی، و همچنین به خاطر مشارکت های خود در تاریخ فرهنگی آمریکای لاتین مورد احترام بود. «اکتاویو پاز» در سال 1990 جایزه ی «نوبل ادبیات» را از آن خود کرد. 
«پاز» در شهر «مکزیکو سیتی» و در خانواده ای شناخته شده به دنیا آمد. پدرش، «اکتاویو پاز سولورزانو»، وکیل و ژورنالیستی بود که به عنوان مشاور حقوقی «امیلیانو زاپاتا» (از رهبران انقلاب مکزیک) نیز فعالیت می کرد. دوران کودکی «پاز» در روستایی نزدیک به شهر به نام «میکسکوک» سپری شد؛ جایی که او در آن، توسط مادرش و همینطور پدربزرگ پدری اش—که نویسنده و اندیشمند بود و کتابخانه ای چشمگیر داشت—بزرگ شد. پس از به قتل رسیدن «امیلیانو زاپاتا» در سال 1919، «پاز» به همراه خانواده مجبور به فرار از کشور شد و مدتی را در «لس آنجلس» زندگی کرد. خانواده ی او در نهایت به پایتخت مکزیک بازگشتند اما تمام ثروت خود را در طول انقلاب مکزیک از دست داده بودند.

 

 

 

 

 

چون مادری با مهرِ کشنده / چون مامِ مخوفِ اختناق / چون ماده شیرِ خاموشِ خورشید، /  موجی به بزرگیِ دریا، بی صدا سر رسیده، / شاهانه در یکایک ما خانه می کند. / روزهای شیشه ای ذوب می شوند / و بر سینه ها تاجی از خارها / و زغال های گداخته شکل می بندد. / سلطه اش سکسکه ای عبوس، / و نفس های درهم شکسته ی ایزدان و ددان، / با چشمانی گشوده، با دهانی آکنده از حشراتِ سوزان. / روز و شب، روز و شب، / هماره همان تک هجا را به زبان می آرند. / تابستان دهانی است بی کران، آوایی از خفقان و بخار! / امروز، مجروح و محتضر، در خط زمان می خزد، / مرگش تمامی ندارد؛ /  فردا، در آوارِ سپیده دمان، بی قرار می جنبد؛ / در طویله های پهناورِ سال، / روزهای مانده موعدِ خویش می جویند. / امروز است و چهار توله اش، / صبح دم با دُمی از بلور، / نیم روز با یکی چشم، / غرقه در روشنای خود، بر تختِ باشکوه، / شامگاهان لبریز از پرندگان، / و شبانگاه، مسلح به ستارگانِ تابان، شاهی آماده ی نبرد. / بالی به هم می زند خورشید، / و امروز و لحظه هایش همه را به هر سو می پراکند.—از کتاب «سراشیب شرق»

 

 

 


 

 

 

«پاز» اولین کتاب شعر خود را با نام «ماه وحشی» در سال 1933 و در 19 سالگی به چاپ رساند. او که مشغول تحصیل در دانشکده ی حقوقِ «دانشگاه مستقل ملی مکزیک» بود، به تدریج به سیاست های چپگرا تمایل پیدا کرد. او تصمیم گرفت برخی از آثار خود را برای شاعر شیلیایی برجسته «پابلو نرودا» بفرستد، کسی که «پاز» را تحسین و او را تشویق کرد تا در «کنگره ی نویسندگان ضد فاشیسم» در اسپانیا در سال 1937 حضور یابد. 
اسپانیا در میانه ی یک جنگ داخلی مرگبار (از 1936 تا 1939) بود، جنگی که در نهایت به چهار دهه حکومت دیکتاتوری «فرانسیسکو فرانکو» انجامید. «پاز» مانند بسیاری دیگر از داوطلبان بین المللی، تصمیم گرفت تا به «جمهوری خواهانی» بپیوندد که با «ملی گراهای» متمایل به فاشیسم مبارزه می کردند. او پس از بازگشت به مکزیک در سال 1938، شروع به ترویج اهداف «جمهوری خواهی» کرد و ژورنالی مهم به نام «تالِر» را به وجود آورد که آثار شاعران و نویسندگان جوان و بااستعداد را به چاپ می رساند. «پاز» در سال 1943 موفق شد برای تحصیل و پژوهش در حوزه های مربوط به شعر مدرنیستی آمریکا، بورس تحصیلی «بنیاد گوگنهایم» را دریافت کند و پس از آن، مدتی را شهر «بارکلی» در «کالیفرنیا» و سایر شهرهای ایالات متحده گذراند. 

 

 

گل های سرخ در سیاهیِ سرخی به تیرگی می زنند، / و ارغوان ها در انبوهِ آبی ها، / زنانِ آجرچین سنگ ها را / به سانِ خورشیدهای خاموش به سر می برند، / زیبایی در غارِ قندیل هاش، / صدای ابعادِ عقرب وارش، / مردی سراپا خاکستر به ستایشِ نره است، / آب است و عفن، / نوازندگان سپیده دمان را می درند / و توفانِ رقص را به زمین می خوانند، / یقه ای از جرقه ها، و تاج گل های برقی، / هماهنگ با هم در نیمه های شب، / مهتاب می آید و کک ها را کودکانِ بی خواب می جورند، / پدران و مادران با گله های خانوارِ خود می خوابند، / و با خدایانشان که هزار سالِ پیشتر سنگ شدند. / پروانه ها، لاشخورها، مارها، میمون ها، / گاوها، مگس ها، همه دیوانه وار: / روزِ بلند با بارِ موجوداتِ مخوفش، / و هر آنچه در زمانِ معلق به گِل می نشیند. / همه همراهِ روز فرو می رویم، / و به دالانِ زمان پا می گذاریم، / و از دهلیزهای بی پایان می گذریم، / آنجا که دیوارهایش از هوای جامد است، / و درهایش در پشت ما بسته می شود، / ما زندانِ خویش می شویم، و حیوانِ آدم آسا، نفس بریده، / به هر گامِ خود فرو می غلتد.—از کتاب «سراشیب شرق»

 

 

اقامت های «پاز» در خارج از کشور، در سال 1946 باعث شد سِمتی به عنوان رایزن فرهنگی مکزیک در فرانسه به او پیشنهاد شود، و «پاز» به واسطه ی این شغل، با چهره هایی برجسته همچون «ژان پل سارتر» و «آلبر کامو» دیدار کرد. او دو دهه ی بعد را به عنوان دیپلماتی مکزیکی در سوییس، ژاپن و هند گذراند. در طول این برهه، «پاز» به نوشتن و انتشار آثار متعدد—هم شعر و هم نثر—ادامه داد. او در سال 1968 به نشانه ی اعتراض به سرکوب تظاهرات دانشجویان توسط حکومت مکزیک در خلال مسابقات المپیک، از سِمت خود کناره گرفت. «پاز» علیرغم نگرش های «چپگرای» خود و برخلاف تعدادی از معاصرین خود همچون «گابریل گارسیا مارکز»، نه از حکومت سوسیالیستِ «کاسترو» در کوبا حمایت کرد و نه از «جبهه ی آزادی بخش میهنی ساندینیستا» در نیکاراگوئه.

 

آثار ادبی گوناگون «پاز»

 

«پاز» نویسنده ای فوق العاده پرکار بود و تعداد زیادی از آثار ادبی را در سبک های گوناگون به چاپ رساند. او در سال 1950، نسخه ی اصلی و اسپانیایی زبانِ کتاب «هزارتوی تنهایی» را منتشر کرد که تأملی بر تنوع فرهنگی مکزیکی ها به عنوان اجدادِ چندنژادیِ بومی های آمریکا و استعمارگران اسپانیایی بود. این کتاب، نام «پاز» را به عنوان یک چهره ی ادبی برجسته تثبیت کرد و به مرجعی مهم برای تاریخ آمریکای لاتین تبدیل شد. 

 

 

خود را در خود می آکنم، خود را در خود می فشارم، / از آکندگی سرریز می شوم، / امتداد می یابم، به بیرون می گسترم، لبالب، لب ریز، / در خود می آکنم، از خود برون می ریزم، / نه آسیمگی، نه آینه، نه سرگیجه در برابر آینه، / نه سقوطی در کار، تنها یکی هستی است، / آن که سرریز، و لبالب، و مواج: / نه چون کمانی که بر خود خمیده / تا تیرها به هدف ها زند، / نه چون سینه ای زخمی از امید، / و منتظر که تیری در رسد: / آبی افشانده است، / و ما، نه خواب و نه بیدار، / و معلق به هر گامِ خود، / به سرچشمه باز می گردیم. /  سر به سینه آرام می گیرد، / پیکر به روی پیکرِ دیگر، / بی آن که هدف، آخرین تجسد خود، را بیابد. / پس، خیالِ کهن را پاس دار: / به هستی بیاویز، / هستی را در دلِ سنگ ها و در بنِ آذرخش ها بر نشان! / سنگ هایی که هرگز تسلیم نمی شوند، / سنگ هایی از جنس زمان، / زمانی از جنس سنگ ها، / و قرن ها به سان ستون ها، / آنک به هر انجمن سرودِ ستایشِ سنگ است! / چشمه هایی از یشم و یاقوت، / باغ هایی از سنگ آتش فشان، / برج هایی از سنگ مرمر، / و بلندای زیبایی، / آماده به جنگِ زمان. /  و من روزی دستان خود را بر این شکوهِ سنگی کشیدم. / سنگ ها نیز راه خود را گم می کنند، / سنگ ها خود خیال اند، / و می افتند و می شکنند و در می آمیزند / و با رودها روان خواهند شد.—از کتاب «سراشیب شرق»

 

 

 

 

 

 

«ایلان استاوانز» نویسنده و مترجم مکزیکی-آمریکایی در مورد نگرش «پاز» می نویسد:

 

به عقیده ی او، به تصویر کشیدنِ یک جانبه ی اسپانیایی ها و سایر تازه واردان از آنسوی اقیانوس اطلس به عنوان «متجاوز»، کار چندان عاقلانه ای به نظر نمی رسید. چرا که گذشته از همه چیز، تأثیر آن ها بر فرهنگ بومی، همه جانبه، انکارنشدنی و ماندگار بود. او به دوقطبیِ ساده ی ظالم/مظلوم اکتفا نکرد بلکه تلاش کرد تا تأثیرات جانبیِ مواجهه ی میان دنیای قدیم و جدید را درک کند.

 

یکی دیگر از جنبه های جالب توجه در آثار «پاز»، تمایل او به حفظ عناصر نثر—به ویژه اندیشه های فلسفی—در شعرهایش، و همچنین عناصر شعر در آثارش به نثر بود. علاوه بر این، آثار «پاز» تا حد زیادی تحت تأثیر فعالیت های او به عنوان دیپلمات قرار گرفت. به عنوان نمونه، زندگی در هند به عنوان سفیر مکزیک در بین سال های 1962 تا 1968، باعث آشنایی او با معنویت شرقی شد و این مفهوم به شکلی آشکار در آثارش نمود پیدا کرد. کتاب «داستان دو باغ: اشعاری از هند» که در سال 1997 منتشر شد، اشعاری به زبان «سانسکریتِ» کهن را به مخاطبین ارائه کرد، و منتقدین به خاطر دانش و درک همه جانبه ی «پاز» از فرهنگ هند، تحسین و تمجیدهای زیادی از او کردند. «پاز» همچنین همسر دوم خود، هنرمندی فرانسوی به نام «ماری ژوزه ترامینی»، را در هند ملاقات کرد. در سال 1999 کتاب «چهره ها و جلوه ها» به چاپ رسید که دربردارنده ی تصیرسازی های «ماری ژوزه ترامینی» و اشعار «پاز» بود.
«پاز» در اکتبر سال 1990 خبردار شد که جایزه ی «نوبل ادبیات» را از آن خود کرده، و به این ترتیب به اولین برنده ی مکزیکیِ این جایزه تبدیل شده است. او یک سال بعد از کسب «نوبل ادبیات»، یک کتاب نقد ادبی مهم به نام «صدای دیگر: مقاله هایی در باب شعر مدرن» به چاپ رساند و در آن، به تحلیل شعر معاصر و نقد «پست مدرنیسم» و «مصرف گرایی» پرداخت. 

 

 

آدمی نیز جاری می شود، آدمی نیز فرو می ریزد، / خیالی که ناگهان ناپدید خواهد شد. / لجن زار رخوت، آماس جلبک ها، / سیلاب زنبورها بر فرازِ چشمانی نیمه باز، / سُرور شن زاران، زمان های جویده، خیال های جویده، / و زندگی که قرن ها را می جود، / قرن هایی که هستیشان سیلان است و خلسه، / میان آب های خفته سرگردان، / رودبار چشم ها، رودبار دهان ها، / رود وصلت های گم شده در زیر اندیشه ها، / رود موریانه ها و مگس ها، / رودبار خدایان، خفت و خیزشان، / رود اختران و خزندگان، / رود جنگل آسای اجسادِ سوخته، / لبالب از خویشتن. / ما نیستیم، و من سرِ آن ندارم که باشم. / خدایا، سرِ آن ندارم که نابینا در ظلمات پیش روم، / سرِ بازگشتم نیست: / انسانم، و انسان انسان است، / انسانی که در خلاء زاده شد، / آن که نگهبانی جز بال های خود نداشت، / و مادرش را رها کرد و به تبعید رفت، / بی ریشه، بی آسمان و زمین، / چون پلی، کمانی، برکشیده میان دو هیچ، / با خود یگانه، سراسر خود، / اما گسسته از آن دم که زاده شد، / با سایه ای سمج در ستیز، / خسته، سرگردان، بی آن که خود را یافته باشد، / از کودکی محکوم، آن که زمان را تقطیر می کند، / پادشاه خویشتن، فرزندِ کارِ خویش.—از کتاب «سراشیب شرق»

 

 

میراث «پاز»

 

مرگ «اکتاویو پاز» در سال 1998 توسط رئیس جمهور وقت مکزیک، «ارنستو سِدی یو» اعلام شد، که در مورد او بیان کرد: «این فقدانی جبران ناپذیر برای اندیشه و فرهنگ معاصر است—نه فقط برای آمریکای لاتین بلکه برای تمام جهان.» این شاعر و نویسنده ی برجسته، آرشیو ادبی بزرگ خود را به همسرش «ماری ژوزه» سپرد. وزیر فرهنگ وقت مکزیک پس از مرگ «ماری ژوزه ترامینی» در سال 2018، آثار «پاز» را به عنوان «گنجینه ی هنری ملی» اعلام کرد تا از این موضوع اطمینان حاصل شود که آرشیو ادبی «اکتاویو پاز» در در زادگاهش مکزیک باقی خواهد ماند.